فردی: سم؟
پسر برگشت و با فردی رو به رو شد. لحظاتی را با اخم به هم خیره شدند تا اینکه هردو خندیدند و بطرز عجیبی یکدیگر را بغل کردند. خای و بر و دارسی و جان و بن با دهان باز به مسخره بازی های آنها نگاه می کردند.
فردی: اینجا چه گوهی میخوری فاکر؟
سم: همون گوهی ک تو میخوری بچ.
چشم فردی به گروهی که با دهان باز نگاهشان می کردند افتاد.
فردی: گایز این سمه. سم اینا رفیقام(به بن اشاره میکنه) و این جذاب دوست پسرمه.
سم: خوشوق.....وایسا. چی؟ تو....
فردی: گیم؟
سم سوالی نگاهش کرد.
فردی: آره دیگه.
سم به نقطه ای خیره شد و سعی کرد اطلاعاتی که تازه به دست آورده را تجزیه تحلیل کند. فردی با اضطراب به او نگاه می کرد.
سم: فااااااااک مرد این ک خیلی خفنه.
گفت و مشت نسبتا محکمی به فردی زد و دستش را جلوی بن دراز کرد.
سم: خوشوقتم bro.
بن با سم دست داد و سم دستش را محکم فشار داد.
سم: نبینم داداشمو اذیت کنی.
به شوخی گفت و همه خندیدند. به سمت خای برگشت.
سم: میتونم اسم این خانم زیبا رو بدونم؟
بر: البته. خای عشق زندگی من.
بلافاصله گفت و روی من تاکید کرد و دستش را دور کمر خای حلقه کرد. خای با لبخند به او خیره شد.
سم: باشه داداش. ایشون جای ابجی نداشته ی ما هستن. در ضمن من خودم دوست پسر دارم.
همه با تعجب به او نگاه کردند.
فردی: فاکر تو ک استریت بودی.
گفت و زد توی سر سم.
سم: خو ک چی؟ نمیتونم بایسکشوال باشم؟
فردی سرش را تکان داد.
سم: خب داداش اسمتو نگفتی ب ما.
رو به بر گفت.
بر: بر
سم با بر هم دست داد. رو به دارسی برگشت.
سم: عههههه دارسی چقدر بزرگ شدییی.
دارسی: تو هم بزرگ شدی سامویل.
سم: عااااااه هنوز منو با اسم کاملم صدا میکنی؟
با درماندگی گفت و دارسی خندید.
دارسی: جان این سامویله دوست صمیمی فردی. سامویل این جانه دوست پسرم.
YOU ARE READING
legacies of OneDirection
Fanfictionlegacies of Onedirection کاپل ها: لری و زیام داستان اصلی درباره ی زینه که بعد از جدا شدن از جیجی همراه خای به لندن برمیگرده تا زندگی جدیدی رو شروع کنه و اونجا دوستای قدیمیشو دوباره میبینه و اینطرف داستان لیام احساس میکنه هنوز به زین حسایی داره ولی ش...