T w e n t y S e v e n

301 66 46
                                    

"هی بیبی، آروم تر آه هی بهت گفتم آروم تر، اورلا"

"ششش نای، پنج دقیقه بیشتر وقت نداریم"

"اوه مرسی که بهم یاداوری کردی پنج دقیقه به هفت صبح شده"

شصتش رو روی چونه م کشید و لبهام رو از هم باز کرد، اروم با لبهای صورتیش لب پایینمو بوسید

"اووم پرنس تراپیست من ، برای اورلاش وقت نداره؟"

دستی به موهای شکلاتیش کشیدم، اورلا دختر خوش قلبی بود، جدا از زیبایی ظاهریش، میشد باهاش حرف زد

"اه، تو حتما ومپایری دختر، من نمیخوام ومپایر بشم"

"اوهوم، ومپایرم، میخوام روی تمام پوست خوش رنگت مارک بذارم"

"میدونی که اجازه ش رو نداری دارلینگ "

"تا حالا اجازه ش رو به کی دادی پرنس من؟"

"دستهامو از لای موهاش باز کردم و آروم انگشتهام رو روی شونه ش کشیدم"

"به هیچکس ، هی اورلا جدی ام، داره دیرم میشه"

لبهاش رو از گردنم جدا کرد و دستهای ظریفش رو دور کمرم کشید، و انگشتهاش رو روی شکمم بهم قفل کرد، چونه ش رو روی انگشتهاش که با هرنفسم بالا و پایین میشد گذاشت، چشمهای درشت و سبزش به معصومانه ترین حالت ممکن بهم زل زده بودن

"اما تو گفتی فقط برای یه شب میتونم برات باشم نایل، هوم؟ اما من نمیتونم ، نمیخوام از بوسیدنت بگذرم"

"بهت گفتم مون داست ، من نمیتونم حسمو تضمین کنم، "

"پس بیا الان ازش لذت ببریم هورن"

"اورل_"

لبهاش رو روی لبهای باز شدم گذاشت، این دختر خیلی گرم و شیرین بود، با حرص لبهامو میبوسید، منم با تمام ارامشی که از خودم سراغ داشتم اروم مزه مزه ش میکردم.

======

هری:

"هی زینی نمیخوای بیدار شی؟"

اروم سمت زین خم شدم،موهاش روی پیشونیش ریخته شده بود، لبهاش به بالش کشیده شده بودن و دستهاش گاهی تو خواب میلرزید

پیشش نشستم، موهاشو آروم کنار زدم،به سمتم برگشت

"هی زی، من خیلی متاسفم که پیشت نبودم، "

دستش رو توی دستم گرفتم،

"تمام دیشب نتونستم بخوابم، حواسم بهت بود، خواهش میکنم چشماتو باز کن، زین، "

هومی کشید و دستمو گرفت و روی صورتش گذاشت

"خوبم رفیق، نمیدونم چم شده بود، حسابی ترسوندمتون، هوم؟"

"من حتی تئو رو زدم"

"آره ، زدیش , هی خودت خوبی؟"

"خوبم زینی، فقط خیلی نگرانت شدم"

Silent killer [L.S]Where stories live. Discover now