Jin:
در رستورانو باز میکنمو با قدمای آروم و موقری میرم داخل
نگاه پر استرسی به جمعیت میندازم تا پیداش کنم
با اذیت شدنم پفی میکشم و کلافه و نامحسوس دستمو پشتم میبرم و به زور شلوار چسبمو از شکاف بوتم درمیارمنفس عمیقی میکشم از حس راحتی موقتی که بهم داده بود و میدونستم هرآن ممکنه اون پارچه چسب کوفتی دوباره برگرده توی کونم
دستی به یقه بازم میکشمو یکم جفتش میکنم که فرقی نمیکنه و همونجور باز میمونه
پس دستمال دور گردنمو یکم پهن میکنم تا ساپورتش کنهپوف از دست این جونگ کوک آدمو مجبور به چه کارا که نمیکنه
آب دهنمو قورت میدمو کف دست عرق کردمو با استرس به لباسم میمالم
مدت زیادی از آخرین قرارم میگذره اونم نه قرار با یه پسر!با بلاخره دیدنش کنار میز باریکی نزدیک بارمن رستوران نفس حبس شدمو آروم بیرون میدم
قدم برمیدارم سمتشو از پشت بررسیش میکنم
تو اون لباسای مشکی و هدبند واقعا جذاب شده بود..حتی از پشت فاکخب پسر بزن بریم برای تجربه اتفاقات هیجان انگیز!
آروم سمتش میرم و بی صدا کنارش میمونمنگاهمو روش میچرخونم و با صدای رسا میگم:《سلام》
با شنیدن صدام نگاهش با ذوق برمیگرده سمتم و لبخند زیبایی تحویلم میده:《هی سلام...وای خدای من چه لباس خوشگلی》لبخند دست پاچه ای میزنم:《جدی قشنگه؟از لباس نو هامه...البته نو نیستا خیلی وقت بود نپوشیده بودم》
لبخندی میزنه که چال لپش میزنه بیرون
با لحن جدی و لبخند کاریزماتیکش جوابمو میده:《اتفاقا منم امشب یه لباس کهنه پوشیدم》نگاهمو روش میچرخونمو به حرفش میخندم:《بریم یه میز بگیریم》
چشمکی بهم میزنه و بلند میشه:《عاح صد البته》به انتخاب من یه گوشه رستوران که زیاد تو دید نبود یه میز میگیریم
به محض نشستن منوی روی میز و برمیدارمو نگاهی بهش میندازمبا شنیدن صدای نامجون سرمو بالا میارم که گارسون و کنارمون میبینم:《من یه...تولو...آچی؟....عام آره من یه "تولوآچی" میخوام》
تکخنده ای میکنمو سریع دستمو رو لبم میزارم تا صدای خندم بلند تر از این نشه
یکم خم میشم جلو و با لحنی که خنده توش موج میزد زمزمه میکنم:《نامجون این اسم رستورانه》
به نگاه گیجش میخندمو برمیگردم سمت گارسون:《شنیدم اینجا ماهی های دودی خوبی دارین درسته؟》گارسون سری به معنای تایید تکون میده و با لحن شادابی تحویلم میگیره:《بله درسته رستوران ما آشپز های ماهر زیادی برای طبخ انواع ماهی ها داره جناب!کدومشو میل دارید؟》
و دفترچه نوت کوچیکشو نشونم میده و متوجهم میکنه که میخواد سفارشمو بنویسه
آروم برمیگردمو چشمکی به نامجون میزنم که با قیافه توهم رفتش مواجه میشم
![](https://img.wattpad.com/cover/237018542-288-k259098.jpg)
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐨𝐬𝐬
Fanfiction+خب مستر جئون خیلی خوشحالم که به برنامه ی ما اومدید، در ابتدای بحث بیاید کمی درباره ارتباط شما با غول بزرگ تجارت اوه گیون وو صحبت کنیم، این ویدیویی هستش که دیروز به دست همکاران ما رسیده..بیاید باهم ببینیمش با اتمام صحبت های مجری، مانیتور پشت صفحه شر...