پارت یازدهم

177 49 10
                                    


*فلش بک چند روزقبل:

تاعو،لوهان،شیومین وکای درکاروانسرایی دور

هم جمع شده بودند.

تاعو درراس میز وکنارش لوهان وکای و روبه

رویشان هم شیومین نشسته بود.

تاعو:خب همه فهمیدین باید چکار کنین؟

شیومین  تو کارت ازهمه مهمتره،باید مراقب

کریس باشی.

شیومین چشمان سردش رو به تاعودوخت:بله

رییس.

همان موقع چن وارد اتاق شد.شنل سرمه ای

رنگش رابرداشت وکنارشیومین نشست.

چن:فکرمیکنم اخرین عضوه.باید بریم شمال

کشور.

تاعو:پس همتون اماده بشین،فرداحرکت میکنیم.

*یک روزقبل ازرسیدن سوهووبقیه-شمال کشور:

برف همه جاراپوشانده وباد بسیار سردی

میوزید.

روستا شلوغ نبوده وبیشترمردم به خاطرسرمای

زیادهوا درخانه های گرمشان مانده بودند.

کای وارد اتاق مهمان خانه شد.کنار اتش نشست

ودستان یخ زده اش را مقابل گرمای لذتبخش ان

گرفت.

کای:حتی اب رودخونه هم یخ زده.

تاعو که مقابلش روی تشکچه ایی پشت میز

چوبی نشسته بود بالحنی جدی گفت:پیداش

کردی؟

کای:اره خونشوپیداکردم.بهش میگن ارباب دو.

تاعو نگاهی به چن که تا ان لحظه درسکوت

نوشیدنی میخورد ونظاره گر بحثشان بود

انداخت.

تاعو:بالوهان میری دنبال اون مرد.بایدبیاریدش

اینجانگاهی به لوهان انداخت وبعد به پشتی

ابی رنگ پشت سرش تکیه داد.

چن سرش رابلند کردوبعدازنگاهی به تاعو،سرش

رابه نشانه تایید تکان داد.یک کاسه ایی

نوشیدنی گرم به کای داد.

کای کوچکترین عضو بین ان هابود وهمه او را

دوست داشتند ومراقبش بودند،در واقع همه به

جز تاعو.تنهاچیزی که تاعو به ان اهمیت میداد،

گرفتن قدرت جمنای ازبقیه اعضابود.

تاعو ازجایش بلند شد وبه طرف دررفت.

تاعو:جایی نرید.من تاشب  برمیگردم.

jemini powerWhere stories live. Discover now