پارت‌بیست‌ونهم

107 38 57
                                    

مشاور کیم بعداز یک ساعت ارامتر شد وبه

طرف اقامتگاه سهون رفت.

پسرش را دراقامتگاهش نیافت،روی صندلی

نشست وخواجه پارک را احضار کرد،پسرک به

سرعت وارد شد.جلوی در ایستاد وتعظیمی کرد.

سوهو:ولیعهد کجاست؟

_اطلاع ندارم سرورم،با محافظ  توان رفتن

خارج ازقصر.

سوهوسرش راتکان داد:میتونی بری.

چند دقیقه گذشت،اینکه مارک به همراه پسرش

رفته،خیالش را،راحت میکردحداقل سهون در

چنین شرایطی به تنهایی ازقصر خارج نشده

نبود.

به طرف دراتاق رفت تا به اقامتگاهش باز گردد

که سهون سراسیمه وارد شد.

سهون:اپا....

سوهو:حالت خوبه سهونم؟کجابودی عزیزم؟

سهون:دنبالت میگشتم،همراهم بیا اپا.

سوهو به پسرش نزدیک تر شد ومقابلش ایستاد:

چیشده؟چرا دنبالم میگشتی؟

سهون چشمان قرمز وخسته اش را به صورت

پدرخوانده اش دوخت،امید بزرگی در چشمان

غمگینش دیده میشد. او اقعا امید داشت پدرش

بتواند کای را به زندگی برگرداند.

سهون:اپا،کای نمرده.لطفا درمانش کن،فقط تو

میتونی حالشو خوب کنی.

جرقه امیدی در ذهن مشاوره  نا امید ایجاد شد.

سوهو:چطور؟؟

سهون:جینیونگ داره زخمشو درمان میکنه ولی

نمتونه نجاتش بده،اون زیاد وقت نداره.خواهش

میکنم اپا.تو باقدرت جادوییت میتونی.

سهون حتی میخواست مقابل پدرخوانده اش

زانو بزند تا درخواستش را بپذیرد.اما سوهو هر

دو شانه اش راگرفت و او را نگه داشت.

سوهو:باید به پدرت اطلاع بدم که....

سهون باترس گفت:نههه،لطفاا.اون کایو میکشه.

سوهو دست پسرش رافشرد:پدرت این کارو

نمیکنه.اون فقط نگران....

سهون:میدونم اپا.خودم میدونم بابا خیلی

دوستم داره و نگرانمه.من ازش ناراحت نیستم.

ولی خب اون هنوزعصبیه.کای هم وقت نداره.

خواهش میکم اپا کمکم کن.من بدون کای

jemini powerWhere stories live. Discover now