𝑝𝑎𝑟𝑡 15

1.5K 311 61
                                    

خب اولش یه صحبت کوچولو^-^
بابت آپ کردن ، من تمام تظراتون و خوندم و طبق نتیجه ای که گرفتم اکثریت با همین هفته ای یبار موافق بود^-^💫
و نظر همه کسایی کا گفتن دوبار در هفته هم خیلی برام عزیزه ولی خب طبق چیزی که اکثریت گفته بودم باید نتیجه میگرفتم☹🧡
واقعا بابت اینکه یسری وقتا نتونستم منظم آپ کنمم معذرت میخوامممم و قول میدم ازین به بعد درست آپش کنم^-^✊🏻

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

در کمد گوشه اتاق و باز کردم و به انبوه لباس های مشکیش خیره،شدم.
یکی از تیشرت هاش رو برداشتم و سمت آشپزخونه برگشتم.
لباس روجلوش گرفتم:
-بیا بپوش
گردنشو یکم خم کرد و لبخند مرموزی بین لبهاش نشست:
- گفتم که خستم، من با اینطور گشتن مشکل ندارم ولی اگه تو داری میتونی خودت دست به کار بشی.

از دستش کلافه بودم یسری وقتا از منم بیشتر بچه بازی در میورد.
جلو رفتم تا به زور تنش کنم ولی خشکم زد.
نه باکسر داشت نه شلوار...
پشت کانتر مشخص نبود انگار فقط لباس نداشت اما حالا متوجه شدم کاملا برهنه بود.
خیره به عضلات رونش بودم سعی داشتم نگاهم و کنترل کنم اما فایده ای نداشت،بی اراده به عضوش خیره شدم.

آب دهنم رو قورت دادم ، نفس هام داشت سنگین می شد.
از خودم بی خود شده بودم.
برای یه لحظه نگاهم رفت رو صورتش که دیدم داره با نیشخند نگاهم میکنه.
وضعیتم رو انالیز کردم، مثل یه خل و چل با دهن باز زل زده بودم بهش...
گرمای وحشتناک روی گونه هام رو احساس می کردم و مطمئن بودم که قرمز شدن.
لبم رو به دندون گرفتم به چشم هاش خیره شدم.
طوری نگاهم می کرد که انگار برای اینکه بدنش رو لمس کنم هیچ مکثی نکنم.
-قرار نیست که همینطوری کل مدت و بشینی مگه نه؟

نفس عمیقی کشید ، رنگ شیطنت داخل چشم هاش خودشون رو به ارامش دادن:
- بستگی به تو داره  شاید تا صبح اینجا بشینم تا جایی که خوابم ببره ، شایدم یه کار دیگه کنم نمیدونم...ایندفعه میخوام تو تصمیم بگیری.

دلم میخواست مثل خودش باشم ببینم تا کجا پیش میره ، پرو و لجباز.
نفس عمیقی کشیدم و روبروش روی کانتر نشستم.
-یه تصمیم گرفتم اینکه ببینم شبیه به تو بودن چجوریه!
دستم رو لبه دوطرف تیشرتم گرفتم و توی یه حرکت درش آوردم.

اولش جا خورد و بعد شروع کرد به زل زدن به بدنم:
-خوبه ولی اگه میخوای مثل من باشی باید تمام لباساتو در بیاری اینطور نیست؟

سخت بود بخشی از وجودم فریاد میزد که اینکار رو نکن ولی از طرفی بخشی دیگه هم می گفت کم نیار.

با تعلل از روی کنتر بلند شدم و دستم رو روی دکمه شلوار جینم گذاشتم.
زیپش رو پایین کشیدم و همراه باکسرم پایین کشیدم و گوشه ای انداختم.

ایندفعه به جای اینکه روی کنتر بشینم سمتش رفتم روی پاهاش نشستم:
-خب؟

دستاشو دور کمرم حلقه کردو لبش رو روشونم گذاشت :
-خب چی؟
مثل خودش سمت شونش خم شدم و آروم مکیدم:
-لباساتو میپوشی؟

𝗦𝗶𝗹𝗲𝗻𝘁 ɪɴ ᴛʜᴇ 𝗗𝗮𝗿𝗸Where stories live. Discover now