𝑝𝑎𝑟𝑡 29

1K 251 107
                                    

دستمو توی دستش گرفت:
-نمیتونم بیخیال شمو فقط یه جا بشینم.
دندونامو با حرص روی هم فشار دادم و با غضب نگاهش کردم:
- یا یه جا بشین و استراحت کن تا حالت خوب شه یا پاشو و منو حرص بده خوبه؟

از ری اکشنم خندش گرفت:
- واقعا حالم خوبه چرا انقدر بزرگش میکنی.

با انگشتم به پیشونیش ضربه زدم :
-چون خوب نیست حتی یه احمقم از رنگ پوستت متوجه میشه.

با تعجب از جاش بلند شد و به آینه داخل اتاق خیره شد:
-اوه، خب صورتم رنگ پریدس ولی خوبم جدی می‌گم!

واقعا دلم میخواست از دستش سرمو بکوبم به دیوار:
- تو حرف آدمیزاد حالیت نیست. یا همینجا میشینی یا تا قطره اخر خونتو میخورم تا بفهمی حال بدی چیه.

خنده کوتاهی روی لب هاش نشستن و آروم آروم بهم نزدیک شد  تا جایی که بغلم کرد و مجبورم کرد همراهش دراز بکشم:
-فکر خوبیه بیا شروع کن و بخور.

موهاشو با حرص کشیدم :
-امروز بدمزه به نظر میرسی. نمیخورم. اشتهامو کور کردی.
اخم بامزه‌ای نمایشی رو پیشونیش نشست:
-هی هی که اینطور میخوای بهت ثابت کنم خوشمزم؟

ارنجمو زیر سرم گذاشتم و از بالا با کمی فاصله بهش خیره شدم:
- نمیتونی. هوانگ هیونجین امروز مزه یه آدم تلخو میده که نمیفهمه سونگمینش دلش میخواد استراحت کنه و حالش خوب شه. اصلا مرضت چیه؟ همه از خداشونه دو روز بی دغدغه بشینن راحت با فکر اسوده بخوابن تو مازوخیسم روانی داری؟!

دستش رو زیر سرش تکیه داد و کمی سرش رو بالا تر گرفت، مثل بچه های لوس لبش رو آویزن کرد و سعی کرد مظلوم به نظر برسه:
-نه فقط کم بود محبت سونگمینی دارم.

لبخند زدمو لب پایینشو که آویزون بود بین انگشتام گرفتمو فشار دادم:
- محبت سونگمینی با آغوش باز پیشته. پس بهونه نگیر و قول بده دوروز دیگه استراحت کنی باشه؟
گاز ریزی از انگشتم گرفت و بعد با بوسه کوتاهی جبرانش کرد.
نزدیک تر شد و سرش رو روی بازوم گذاشت:
-می‌دونی من واقعا دلم می‌خواد استراحت کنم ولی چان دست تنهاست متوجهی؟از طرفی جشن از طرف دیگه این اتفاقات باید تک تکمون کنارش باشیم.
انگشتامو توی موهای بلندش فرو بردم و نوازششون کردم:
- چان کلی آدم دور و برش داره دو روز  نباشی به خدا هیچی نمیشه هیون... یکم به فکر خودت باش.

-توخودت ۲۴ ساعته کنار یونگی چسبیدی اونوقت به من میگی استراحت کن؟زمانی به فکر خودم هستم که توهم باشی مثل الان.

-من وقتی حالم بد باشه کلا از خونه در نمیام. هیچوقت بقیه رو اولویت خودم قرار نمیدم والان حالم خوبه که دارم کار میکنم.

مشت آرومی به پهلوم کوبید:
-به هر حال بهتره که کنارم بمونی که ۶۰ سال دیگه غصه این موقع هارو نخوری خوناشام پیر.

𝗦𝗶𝗹𝗲𝗻𝘁 ɪɴ ᴛʜᴇ 𝗗𝗮𝗿𝗸Where stories live. Discover now