Waiting to touch you | Yoonmin

1.1K 57 24
                                    

Genre: Romance, Drama

Jimin pov:
مثل همیشه داشتم از دانشگاه برمیگشتم با یه صورت زخمی و خونی اوه واقعا نمیفهمم چرا دانشجو ها به خون من تشنن سوزش باد زمستونی اذیتم میکرد ولی باید تحمل میکردم تا به خونه برسم.

در حالی که تو خیابون راه میرفتم و کمی لنگ میزدم به سمت خونه مجردیم رفتم... درسته تنها زندگی میکنم.. از وقتی پدر و مادرم طلاق گرفتن با کمک پدرم یه خونه خریدم و توش زندگی میکنم همیشه تنها بودم اما همیشه حس میکردم یکی داره نگام میکنه ولی هر وقت به سمت اون طرف که حدس میزدم شخصی هست بر میگشتم هیچکس نبود.

دیگه به اون سنگینی نگاه عادت کردم خیلی وقته اون سنگینی رو حس میکنم شاید یه چیز عادیه و من خیلی توهم میزنم.

آره احتمالا من خیلی توهمی شدم.

با دستم خونه گوشه لبمو پاک کردم... سر گیجه شدیدی داشتم ولی اهمیتی نداشت الان چندین ساله کیسه بکس بقیه آدمام.

اما مهم نی...
.
.
.

به خونه رسیدم قفل درو باز کردم و بزور خودمو انداختم تو خونه

_اوه خدایا امروز چه روزی بود

با اه و ناله این جمله رو گفتم و به سمت حموم رفتم.

شاید باورتون نشه ولی هنوزم اون سنگینی رو حس میکردم انگار یکی دائما داشت به من نگاه میکرد.

شونه ای بالا انداختم و وارد وان شدم.

واو آب گرم همیشه آرومم میکنه.

آروم چشمامو بستم.

Yoongi pov:
رو یه زمین نشسته بودم اوه خدایا اون پسر یه تابلو نقاشیه ولی نمیدونم چرا به دیگران اجازه میده زخمیش کنن.

کاش میتونست منو ببینه... کاش میتونستم مراقبش باشم

ولی... ولی این طلسم لعنتی منو از چشم همه پنهان میکرد دقیقا از شش سالگی به بعد منو ندید... از شش سالگی تنها بزرگ شدم تنهای تنها

بدون وجود هیچ آدمی که نوازشم کنه که بغلم کنه منو ببینه.

ناخواسته وارد بازی ای شدم که مچ دست و پام رو گرفته و منو داخل خودش میکشه....

به جیمین نگاه کردم چشماش بسته بود از رو زمین بلند شدم و سمت اون پسر زیبا توی وان رفتم.

وقتی بالا سرش ایستاده بودم تک تک اجزای صورتش رو حفظ بودم از کی (چه زمانی) بود؟ آها 7 سالگی درسته از 7 سالگی دارم بهش نگاه میکنم... تمام کارهاشو تمام اخلاق هاشو تمام اتفاقی که براش افتاده تمام شب هایی که به ظاهر تنها گریه کرده من شاهد تمام اونها بودم شاهد تمام این پسر دوست داشتنی

OneshotsWhere stories live. Discover now