|•••all together•••|

381 66 6
                                    

|•••همه با هم•••|

Part_17

_ هی سوکجین دیر کردی.
_ سلام سلام. آره برنامم یکم به هم ریخت ولی حالا اینجام.
سوکجین گفت و وارد خونه شد.

یونگی در رو پشت سر اون بست.

_ سلامم! واو واقعا جذابه که تو رو جایی به جز توی مجله ها یا اینترنت میبینم!
هوسوک با هیجان گفت و سوکجین کوتاه خندید.

_ خب موهبت بزرگی بهت داده شده که تونستی جذابیت منو از نزدیک ببینی!
سوکجین گفت و یونگی پوکر بهش نگاه کرد.

_ نادیدش بگیر. اون همیشه همینطوریه.
یونگی گفت و رفت سمت آشپزخونه.

_ هی چطور جرعت میکنی؟ من برادر بزرگتم!
سوکجین گفت و رفت تو آشپزخونه تا سر یونگی غر بزنه.

هوسوک خندید.

_ چیشده هوسوک هیونگ؟
جیمین در حالی که داشت موهاشو برای هزارمین بار چک میکرد، از هوسوک پرسید.

_ خب سوکجین اینجاست و...
_ کجا؟؟
هوسوک فقط اشاره کرد و قبل از اینکه بخواد حرف بزنه، جیمین پرید تو آشپزخونه تا سوکجین رو ببینه.

_ سـ-سلام!
جیمین هول شده بود.

خب این کاملا عادی بود چون سوکجین مدل محبوبش بود که حالا کاملا اتفاقی برادر دوست پسرش از آب دراومده بود.

بحث یونگی و سوکجین همونجا متوقف شد و هر دو برگشتن تا به جیمین نگاه کنن.

_ سلام بیبی. هیونگ این دلیلیه که خواستم بیای. میخواستم با جیمین آشنا بشی. اون دوست پسرمه.
یونگی گفت و کنار جیمین ایستاد.

دستشو پشت کمر جیمین گذاشت و اونو کمی به جلو هل داد.

_ اوه...
سوکجین با تعجب داشت به اون کاپل نگاه میکرد که برای یه لحظه باعث شد جیمین فکر کنه شاید اون با این قضیه مشکل داره.

ولی بعدش سوکجین تازه هیجانش رو نشون داد.

_ واووو داداش کوچولوم یه دوست پسر داره! واو باورم نمیشه! تو؟ با اون قیافه پوکرت؟ اصن اون حوصلش پیشت سر نمیره؟

یونگی اخم کرد. دهنشو باز کرد تا چیزی بگه ولی سوکجین دوباره شروع کرد به حرف زدن.

_ این کیوتیه خوشگل از سرت زیاده! خب هر چند به پای من نمی‌رسه... ولی به هر حال این جیمینی آدم جذابیه. مرسی که این برادر بدبختمو دوست داری.

_ هیونگ بسه دیگه اینقدر چرت نگو!
یونگی کلافه گفت در حالی که جیمین هنوز ساکت بود.

_ عام... فـ-فکر می‌کنی من جذابم؟ واو این... باحاله! باورم نمیشه!
جیمین هیجان زده گفت و سوکجین تعجب کرد.

_ اون فن توعه هیونگ. به خاطر همین گفتم چرت گفتنو تموم کن...
_ اوه شت واقعا؟ واو دوست پسرت فن منه! هاها حالا جذاب شد. ازت میدزدمش!
سوکجین گفت و دست جیمین رو گرفت.

❄️Snowflakes❄️Where stories live. Discover now