شروع جدید!

4.3K 215 23
                                    

سلام دوستان ممنون که این فیک و برای خوندن انتخاب کردید 🙂
این اولین فیک منه و امیدوارم خوشتون بیاد هر نظری داشتید بهم بگید 😄
خب درباره فیک سعی میکنم به زبون ساده بنویسم و درواقع توی دنیای امگاورس
زمان مشخصی برای آپ نیست و اصلا شاید یهو پاک کنم اگه دیگه تو بن بست بخورم 😂
سعی میکنم با جزئیات بنویسم
امیدوارم لذت ببرید دوسِتانممم😁
اولای فیک کمی کسل کننده ممکنه باشه براتون ولی ادامه بدید حتما چون به جاهای خوبی میرسه.

          
                       ○○○○○●●●○○○○

کارت اتوبوس و زد وارد اتوبوس شد. خلوت بود ،روی صندلی خالی ای که آخر اتوبوس قرار داشت نشست هنزفیریش و از کولش دروورد و آهنگی که تازگیا روش کراش زده بود و گوش داد (fairytale ) هر وقت این اهنگ و گوش میداد زندگیش مثل فیلم از جلوی چشماش رد میشدن از بچگی تا الان، که داشت برای یه مصاحبه کاری به شرکتی که دوست امگاش که از بچگی باهاش بوده کار میکرد میرفت.
همزمان ویبره تلفن و حس کرد و نگاهی انداخت خنده محوی روی صورتش شکل گرفت
چیم چیم: هوی خرگوش دک کله دیر نکنی میدونی که به سختی این مصاحبه رو جور کردم 😑
جونگ کوک با لقب همیشگیش لبخند دندون نمایی زد
جی کی: دارم میام جناب آقای کوتوله
چیم چیم: واقعا که بیا و خرگوش بزرگ کن چطور جرات کردی به هیونگت همچین حرفی بزنی
اصلا تقصیر منه برات کار پیدا کردم ایشششش
جی کی: احترام دو طرفس هیونگ جان
درزم دیگه دستیار دستیار منشی دیگه این حرفارو نداره اخه که /:
چیم چیم:جونگ کوک جان دوست نداری برو صندوق دار همون فروشگاه بو گندو شو 😁
جی کی : نه هیونگ غلط کردم😇
چیم چیم: آفرین کله دکی
جی کی:هیوووننگگگگ
چیم چیم:درد زودتر بیا من تو لابی منتظرتم
جی کی :اوکی
و گوشی و خاموش کرد یه سر به ایستگاه بعدی کرد باید همون پیاده بشه
خودشو توی صفحه گوشی نگاه کرد که دست به موهاش کشید . اون به نظر دیگران اهمیت نمیداد ولی خب جیمین راست میگه اگه این جا هم قبول نشه باید بره‌ همون سوپر مارکت به قول جیمین بو گندو کار کنه که صاحبش یه بار  انقدر به باسنش نگاه کرد که تو خونه توهم زده بود یکی داره به باسنش نگاه میکنه
سرش و تکون داد تا به خودش بیاد از اتوبوس پیاده شد و بعد کمی پیاده روی رو به روی کمپانی بزرگی ایستاد بالای کمپانی با حروف طلایی رنگ بزرگی کلمه RGو به نمایش گزاشته بود  قبلا راجبش اطلاعات به دست اوورده بود درواقع این کمپانی توی کار مد بود و واقعا حرف اول و تو کره میزد ولی خب اون زیاد از حد خوشش نمیاد در حقیقت اگه هم خوشش میومد نمیتونست چیزی بخره.
وارد لابی شد ،رو به روی در ورودی میزی بود که خانوم میانسالی که عینک قرمزش تو چشم بود نشسته بود و بقیه رو راهنمایی میکرد بقیه در حال رفت آمد بودن و گوشه از لابی یه کافی شاپ قرار داشت که کارمند ها اونجا خسته گی در کنن یا وقت ناهار اونجا باشن .
با چشم چرخوندن تونست کله صورتی رنگی و ببینه که مطمئن بود فقط مطلق به جیمین به سمتش رفت با نزدیک شدن بهش تونست بوی رایحه توت فرنگی ای شو تشخیص بده رایحه اشک مثل خودش کیوت بود  رو پاش نشست  تا توجهشو جلب کنه جیمین از حرکت ناگهانی توی شک بود جونگ کوک روش لم داد و جیمین از شک درومد و با دست خوابوند پس کله کوک انقدر محکم که دست  خودشوم درد گرفت
هیوووونگ
کله دکی این چه کار تخماتیکی بود دقیقاا
خب دلم برای هیونگم تنگ شده بود. با این حرفش چند بار پلک زد و سرش و خم کرد که مثلا مظلوم
اخه نابغه تو همین صبح من و دیدی شبم من و میبینی درواقع بخوام بهت یادآوری کنم متاسفانه من فرشته هم خونه اتم
آخر حرفش شونه هاش به پایین سر خورد و سرش و به سینه کوک تکیه داد:واقعا سخته کوک واقعا سخته کوک خیلی سخت
کوک از تغییر ناگهانی جیمین پشماش ریخته بود سرش و کج کرد تا صورتش و ببینه:چی سخته هیونگ؟
جیمین صداش و کمی بغض دار کرد و لب پایینش و به جلو اوورد :اینکه با تو زندگی کنم
جونگ کوک با گفتن این حرف بلند گفت:یاااااا جیمینا از خداتم باشه همه ارزوشونه تا با امگایی مثل  من باشن
بله البته اگه مغز یه گوسفند و خورده باشن
چشماش چرخوند و به ساعتش نگاه کرد:اوووو شت دیر شد دیر شد کوک بدو
کوک دنبالش  رفت و سوار آسانسور شدن کلا ۲۰ طبقه بود که ناگفته نماند کوک پشماش ریخته بود اخه توی ۲۰ طبقه چیکار میکنن ؟!
با باز شدن در جیمین جلوتر رفت و با در زدن وارد اتاق شدن جونگ کوک پشت سرش رفت تعظیم کردن جیمین گفت :سلام سویونگ شی این همون دوستم که درموردش باهاتون حرف زدم
سویونگ پسر مهربونی بود این و میشد از لبخندش دید سویونگ به صندلی اشاره کرد لطفا بشینید تا کارمونو شروع کنیم جونگ کوک سر تکون داد و نشست جیمین تعظیم کرد و از اتاق رفت بیرون.

Our destinyWhere stories live. Discover now