شروع جدید 2

1.9K 162 6
                                    

خیلی ممنونم آقای بک فان سر تکون داد و تشکر کرد
خواهش میکنم جونگ کوکی مواظب خودت باش
با گفتن آخر حرفش نگاهی به سرتا پای پسر انداخت و لبخند دیوثانه ای کرد.
جونگ کوک دیگه نمیتونست اون نگاه های هیز و تحمل کنه و به سرعت برق و باد از اون فروشگاه نم گرفته زد بیرون.
با بیرون اومدنش از فروشگاه نفسی تازه کرد :این قراره یه شروع جدید بشه
درسته این قراره یه شروع جدید توی کار و توی زندگیش باشه البته تا جایی که ازش بر میاد
نگاهی به پول توی دستش کرد میتونست کارای زیادی بکنه با جیمین و هوسوک بره رستوران از این گرونا که کلا اندازه چس مثقال غذا جلوت میزاشتن و اندازه هزار پرس رامن و کیمچی پول میگرفتن واقعا درک نمیکرد چرا ادمای پولدار میرن اونجا شاید پول اضافی دارن؟

در همین لحظه لرزش گوشیش و احساس کرد تبلیغ باشگاه ورزشی بود توی خیابون گانگنام بود
لباش به شکل o درومدن خب حتما توی گانگنام خیلی گرونه یکم بیشتر دقت کرد فهمید فقط چندتا ساختمون تا محل کار جدیدش فاصله داره اگه اونجا باشگاه میرفت میتونست بعد کار یا وقت ناهارش بده باشگاه نگاهی به خودش تو شیشه یه مغازه کرد از وقتی باشگاه نرفته بود بدنش لاغر تر شده بود و اصلا رو فرم نبود دستی به شکمش کشید نرم شده بود تقریبا شبیه مارشمالو بود /=
شاید بهتر باشه بره مگه چقدر زندگی میکنه که نخواد به باشگاه مورد علاقش بره نگاهی به پولا کرد کلا ۷۰۰ وون بود تمام حقوق این دوماهش ،پول اون باشگاه دو هزار وون بود اونم فقط برای یک ماه میتونست قصدی بده حقوقی که از شرکت میگرفت هزار و پانصد وون بود میتونست بقیش و بعدا بده شاید میرفت زیر بدهی ولی برای یه بارم شده میخواست به حرف دلش گوش کنه با شماره توی پیامک زنگ زد و ثبت نام کرد گفت پولش و بیاد میده و از فردا میتونست شروع کنه عالی شد!
یه روز جدید یه زندگی جدید

Teahuyng

به نامجون بگو بیاد اتاقم بدون اینکه منتظر جواب بشه تلفن و قطع کرد حالش از اون منشی امگاش بهم میخورد از عشوه هایی که براش میومد تا شاید فقط یه نگاه بهشون بکنه ولی اون سرسخت تر از این حرفا بود اون به هیچکس وابسته نبود حتی خانوادش تنها دوستی که داشت نامجون بود که هم دستیارش بود هم هم دوست صمیمش اگه نامجون نبود باید از تنهایی دیوونه میشد و سر شو می کوبید تو دیوار

نامجون وارد اتاق شد و رایحه انبه ایش کل اتاق و گرفت
یاااه کیم تهیونگ دوباره که غوغا به پا کردی که
تهیونگ که میدونست منظورش چیه ولی خب باز خودش و به کوچه علی چپ زد سلام هیونگ منظورت چیه؟
تو کل شرکت پیچیده یه پسره که بوی رایحه نعناییش کره بارون زمینش همه جا پیچیده بوده جلوت وایساده و بهت گفته گاو با گفتن حرف آخرش پق زد زیر خنده و رو مبل ولو شد
تهیونگ نیش خندی زد به پشت صندلیش تکیه داد
اره به قیافش که نمیخورد مشتری باشه فک کنم پیکی چیزی بود
با یادآوری جفت چشم گرد و بوی تند نعنایی که دیده بود خندش عمیق تر شد رو به نامجون کرد
راستش اگه یه بار دیگه ببینمش برای یه شب بهش پول میدم کیوت بود. نامجون با تاسف سر تکون داد
واقعا که تهیونگ بقیه هرزه تو نیستن که هروقت توی رات فاکیت بودی بهت بدن
از جاش بلند شد و به سمت کتش رفت
تهیونگ خودتم دیدی وقتی میرم بیرون چند نفر بهم پیشنهاد میدن که تورو خدا یه شب فقط باهامون باش
تقصیر من نیست که خیلی جذابم دستی به موهاش کشید و چشمکی به نامجون زد
نامجون ایشششش گفت و از سر جاش بلند شد ولی خب میدونی من یه تار موی گندیده امگام و که بوی طبیعت میده رو به هزار تا کسم تهیونگ نمیدم میدونی تهیونگ امیدوارم توام یه روز جفتت و پیدا کنی اون موقع معنی واقعی زندگی و می فهمی

Our destinyWhere stories live. Discover now