بکهیون کنار دستگاه پرینت ایستاده بود و درحالی که با عینک گرد و نگاه جدیش به دستگاه خیره شده بود.
انگار که فکر میکرد که گرفتن نگاهش از اون دستگاه بزرگ میتونه باعث کند شدنش بشه.
اما برعکس، دستگاه خیلی ناگهانی از کار افتاد و همونطور که یکی از برگهها تا نصفه ازش بیرون اومده بود، متوقف شد. بکهیون گیج پلک زد و رو دستگاه خم شد. با خاموش و روشن کردن دستگاه هیچ اتفاقی نیوفتاد پس به طرف کسی رفت که یه جورایی مسئول سروکله زدن با پرینتر بود.
-هی سوبین. میشه بیای و یه نگاه به پرینتر بندازی؟
سوبین که خیلی جدی درحال تایپ کردن بود به معنای واقعی بکهیون رو نادیده گرفت و حتی سرش هم بالا نیاورد. بکهیون اخم کوچیکی کرد.
-اوکی هیچوقت تا این حد ایگنور نشده بودم.
بکهیون با کلافگی گفت و صدای ناخوشایند خانم کیم رو شنید
-قرار نیست همه مثل رئیس لی باهات رفتار کنن. ما میدونیم با کی طرفیم.
-اوه خدای من نمیتونم تحملش کنم
کسی که کنار خانم کیم نشسته بود زیر لب همونطور که میخواست بکهیون بشنوه گفت و بکهیون ابروهاش رو بالا انداخت و گیج پوزخند زد.
![](https://img.wattpad.com/cover/281303663-288-k266533.jpg)
YOU ARE READING
Fire that burns
Fanfiction🔥ژانر: رمنس، انگست، زندگی روزمره بکهیون تمام زندگیش، آجر به آجر دیواری از گریز و ترس از بخشیدن خودش روی هم چید. هیچوقت نفهمید که چانیول، کی دیوار خودش رو خراب کرد تا بتونه وارد دنیای اون بشه. و هیچوقت نفهمید از کی داشت به چانیول درد میداد تا در...