پارت 3

11 1 0
                                    

دلم برات تنگ میشه:
دلم برات تنگ میشه 3

آیون از جا پرید.
-چیی؟  چی گفتی؟  تو قرارداد و امضا کردی.. نمی تونی بزنی زیرش.. من این قرار داد مسخره تو رو قبول نمی کنم.
سوزی شونه ای بالا انداخت و آیون داد زد.
-میدونی که برای خودت بد میشه.
بازم سوزی هیچ عکس العملی نشون نداد و قبل از اینکه آیون بتونه چیزی بگه جیونگ خم شد و قرارداد و از روی میز برداشت.
آیون سریع سمتش برگشت.
-میخوای چیکار کنی جیونگ؟
جیونگ قرار داد و بالا آورد.
-میخوام بخونمش.
آیون با اعتراض گفت :
-چرا؟
جیونگ آروم دستش و گرفت.
-بزار اول بخونیم ببینیم چی نوشته بعدا میتونیم اعتراض کنیم.
آیون لباشو به هم فشرد و با حرص نشست اما نگاه خیره اش روی سوزی ثابت بود.
جیونگ قرار داد و باز کرد و بی صدا مشغول خوندن شد و دقیقه ای بعد آیون بهش چسبید و همراهش شروع به خوندن کرد.
سوزی در ظاهر لبخند به لب داشت اما از استرس داشت دیوونه میشد.
صدای داد آیون بلند شد.
-چیی؟  یه خونه میخوای اونم توی کانگنام؟ 
سوزی با لبخند حرص دراری سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد و آیون با عصبانیت گفت :
-حد خودت و بدون دختره ی گدا.
سوزی به زور خودشو کنترل کرد و دندوناشو به نمایش گذاشت.
-من قراره براتون بچه بیارم.. یعنی بچه ارزش یه خونه تو کانگنام و نداره؟
آیون لبشو گاز گرفت.
-بچه ارزشش و داره اما توی گدا ارزش خونه رو نداری.
جیونگ نگاهش و به آیون دوخت.
-آیون بسه.
آیون با حرص لباشو به هم فشرد.
-چرا فقط به من میگی.
جیونگ فقط بهش خیره شد و با چشم به قرار داد اشاره کرد.
با هر بندی که میخوندن آیون با عصبانیت به سوزی خیره میشد و اعتراض میکرد اما جیونگ بازم بی صدا به خوندن ادامه میداد.  خوندنش که تموم شد از جا بلند شد.  سوزی با تعجب نگاهش کرد و لبخند رو لبای آیون جا خوش کرد.
سوزی رو جیونگ  کرد.
-خوب نظرت چیه؟
جیونگ بی حرف سمتی رفت و چشمای سوزی از تعجب گرد شد. از جا بلند شد و به جیونگ خیره شد.
- مخالفی؟
جیونگ دوباره برگشت و سرجاش نشست و با خودکار توی دستش قرار داد و امضا کرد و چشمای هر دوشون و گرد کرد.
آیون سریع دستش و رو بازوش گذاشت.
-جیونگ این چه کاریه؟
جیونگ خودکار و سمت آیون گرفت .
-امضاش کن؟
آیون سوالی بهش خیره شد.
-چرا امضاش کردی؟
سوزی سرجاش نشست و به هر دوشون خیره شد.
جیونگ آروم رو به آیون گفت :
-اون قراره برامون بچه بیاره فکر نمیکنی یه خونه حقش باشه.
آیون سریع اعتراض کرد.
-ولی تو اون قرار داد قبلی حقش داده میشه.
جیونگ دستش و رو شونه ی آیون گذاشت و آروم جوری که سوزی نشنوه گفت :
-اون میخواد بچشو بهمون بده پس هر چیزی که بخواد حقشه.
آیون لبشو گاز گرفت.
-تو خیلی ساده ای جیونگ.
جیونگ لبخندی زد و خودکار و سمتش گرفت.
-امضاش کن.
آیون با حرص خودکار و ازش گرفت و قرار داد و امضا کرد و با غضب به سوزی خیره شد.
-منم یه شرط دارم.
تند تند چیزی رو با خودکار نوشت و قرارداد و سمت سوزی هل داد.
سوزی نگاهی به متن انداخت و به آیون خیره شد.
-نگران نباش هیچ وقت این اتفاق نمیافته.
خودکار و برداشت.
-منم موافقم.
قراراد و امضا کرد و با همون لبخند خودکار و روی میز گذاشت. قرار داد شو از روی میز برداشت و تو بغل گرفت و از جا بلند شد.
-خوب دیگه من میرم بخوام.
چند قدم برداشت که دوباره برگشت.
لبخند احمقانه ای زد.
-راستی اتاق من کجاست؟
آیون روشو برگردوند و جیونگ با دست به سمت راست اشاره کرد. سوزی سری تکون داد و بی حرف چمدونش و از وسطن سالن برداشت و سمت اتاقی که جیونگ اشاره کرد بود رفت.
در و باز کرد و وارد اتاق شد.  با دستش دنبال پریز گشت  و لامپا رو روشن کرد و با دیدن اتاق دهنش باز موند.
در اتاق و بست و با ذوق به اطرافش خیره شد. خونه شون از این اتاق کوچیک تر بود. تخت بزرگ و دونفره ای وسط اتاق سمت راست بود که با دو تا پله بالاتر از سطح زمین بود و پنجره های شیروونی روی تخت قرار گرفته بود. سمت انتهای اتاق در شیشه ای بود که به بالکن راه داشت.  سمت چپ اتاق هم حموم دسشویی بود و با یه دست مبلمان کرمی رنگ و یه کمد دیواری بزرگ. از همه بیشتر عاشق پنجره ی شیروونی اتاقش شده بود. حالا راحت میتونست آسمون و ببینه.
با ذوقی کودکانه دور خودش چرخید. سمت تختش رفت و خودش و روش انداخت.
-آخیییش چقدر نرمه.
کمی خودشو تکون داد و با ذوق خندید.
-دیوونه شدم.
قراردادش هنوزم تو بغلش بود.  قرار داششو بالا آورد و به متن خودکاری که آیون نوشته بود خیره شد.
-حق نداری عاشق جیونگ بشی.
پوزخند رو لبش نشست.

missing youWhere stories live. Discover now