𝓒𝓱𝓪𝓹𝓽𝓮𝓻 𝓣𝔀𝓮𝓷𝓽𝔂-𝓣𝓱𝓻𝓮𝓮

2.1K 332 302
                                    

MANCHESTER RIVALRY
23- خداحافظی با عمارت اسمیت‌ها

MANCHESTER RIVALRY23- خداحافظی با عمارت اسمیت‌ها

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سفر لاویان، باب ۱۸، آیه ۲۲

با مردانی که شبیه زنان هستند، همخوابگی نکنید؛ این منزجرکننده است.

༺♡︎༻

جونگکوک اوا رو بوسید. با اینکه فقط یه بوس کوتاه و سریع بود. از جایی که طبق گفته‌ی پارک جیمین بوسه‌ها شامل زبون می‌شدن. و بعد با پاهایی که می‌لرزید و قلبی که داشت از جا کنده میشد، از آشوبی که به پا کرده بود فرار کرد.

تهیونگ هم پشت سرش بود و سایه به سایه مرد جوان‌تر رو تعقیب می‌کرد؛ مردی که توسط شیاطین درونش تسخیر شده بود. جوری که انگار تمام امیدش رو از دست داده بود و جایی رو نداشت که بهش پناه ببره.

«چرا جلوی من... اوا رو بوسیدی جونگکوک؟» تهیونگ با صدای بلندی گفت. صداش توی راهرو طنین‌انداز شد و نگاهش هنوزم روی جونگکوک بود. شونه‌های مرد کوچیکتر شبیه گلهایی که پژمرده می‌شدن و زیبایی و طراوتشون رو از دست می‌دادن، به سمت پایین خم شده بود.

صدای تهیونگ خشک و محکم بود. جوری که انگار بعد از بیرون اومدن اون هفت کلمه از بین لبهای یأس‌آلودش، راه گلوش بسته شده بود. جوری که انگار با درد آمیخته شده بود. چیزی که جونگکوک متوجهش نشد. چون هنوزم داشت فرار می‌کرد و تصور می‌کرد که با فرار کردن میتونه از شر دلهره و افکار جنون‌ آمیزش خلاص بشه.

رقت انگیز بود. جوری که داشت از همه چیز فرار می‌کرد، رقت انگیز بود. انگار میخواست از دست یه حیوون وحشی جون سالم به در ببره. اما نه. این یه حیوون لعنتی نبود که بتونه ازش فرار کنه، بلکه واقعیت بود. هولناک‌ترین کلمه‌ی بشریت؛ شاید چون واقعیت اونقدرا هم به کسایی که تجربه‌ش می‌کردن، آسون نمی‌گرفت.

یا میشه گفت با انسان‌ها مهربون نبود.

فقط چند درصد احتمال داشت که یه نفر به چیزی که توی زندگیش میخواست برسه. واقعیت پر از فراز و نشیب بود؛ درست مثل موج خروشان و نابودگری که سر موعد خاصی آروم می‌گرفت و ممکن بود هر لحظه طغیان کنه.

MANCHESTER RIVALRY | VKOOK ✓Where stories live. Discover now