با ندیدن ماشین تهیونگ با تعجب نگاهی به اطراف عمارت انداختم، وقتی از نبودن تهیونگ و کوک مطمعن شدم چینی به بینیم دادم و زیر لب ناسزایی حوالشون کردم.
همونطور که چمدونم رو داخل صندوق عقب جا میدادم زیر چشمی حرکات یونگی رو دنبال کردم.
ساک دستی کوچیکش رو روی صندلی عقب ماشین پرت کرد و قبل از سوارشدن ، سیگارش رو روی زمین انداخت و زیر پوتین های مشکی رنگش له کرد. کلاه لبه دارش مانع از دیدن کامل صورتش میشد اما حتی از این فاصله هم میتونستی زخم و کبودی هایی که روی پوست سفیدش جا خوش کرده بودن رو ببینی.
قبل از اینکه یونگی مچ نگاهم رو بگیره به سرعت سوار ماشین شدم ، پامو روی گاز فشار دادم و قبل از یونگی از عمارت بیرون زدم.
از دست خودم عصبانی بودم ، رابطه بین من و یونگی تموم شده بود ولی هنوزم نگرانش می شدم ، هنوزم حتی وقتی کنارم بود دلتنگش بودم و دستهام برای نوازش موهای نرمش بهم التماس میکردن ، قلبم بین حسِ عشق و نفرت گیر افتاده بود و راه فراری نداشت .
همونطور که خودم رو سرزنش میکردم و برای هزارمین بار با دادن وعدهای دروغین سعی در اروم کردن خودم داشتم با کم شدن ناگهانی سرعت ماشین با تعجب فرمون رو به سمت گوشه خیابون پیچوندم.
چند بار استارت زدم اما فایده ای نداشت با عصبانیت مشتی به فرمون کوبیدم و از ماشین پیاده شدم ، گوشیم رو از جیب شلوارم بیرون کشیدم و شماره تهیونگ رو گرفتم.
تهیونگ :چیم؟؟
جیمین : تهیونگ ماشینم وسط راه خراب شد ...میتونی بیای دنبالم ؟؟
تهیونگ : من نزدیک بندرم،همینجوریشم دیر کردیم....
جیمین : پس من چیکار کنم ؟؟
تهیونگ : با یونگی هماهنگ میکنم ، بقیه مسیر و با اون بیا .
جیمین : چییی؟؟ داری باهام شوخی میکنی؟؟
تهیونگ : نه!
جیمین : نمیخوام ....
با شنیدن صدای بوق بقیه حرفم تو دهنم ماسید ،با ناباوری به گوشی توی دستم خیره شدم و لبهام رو از عصبانیت روی هم فشار دادم ، لگد محکمی حواله لاستیک ماشین کردم که جز درد چیزی عایدم نشد .
لعنت بهت کیم تهیونگ عوضی......
_________________________
با پخش شدن صدای یونگی هیونگ داخل ماشین تو سکوت به نمایشی که تهیونگ راه انداخته بود نگاه کردم .
یونگی : الو؟؟
تهیونگ : یونگی ، ماشین جیمین خراب شده ، همراه خودت بیارش.
یونگی :چی؟؟ دیونه شدی ؟؟ من نمیتونم بهتره خود لعنتیت برگردی و بری دنبالش .
تهیونگ :منتظرتونم یونگ
YOU ARE READING
LOSER
Romanceکیم تهیونگ مردِ عاشق و خودخواهی که تو زندگیش برای هیچ چیز به اندازه به دست اوردن پسر عمه اش تلاش نکرده. جئون جونگکوک پسری که از عشق قدیمی تهیونگ چیزی جز حس خشم و نفرت درون قلبش نیست. تو جنگ بین عشق و نفرت کدوم یکی بازنده است!؟ کاپل: ویکوک"یونمین ژان...