Part11 [Park Chanyeol]

6.2K 434 83
                                    

ووت و کامنت گذاشتن برای پارت یادتون نره.




تهیونگ زنگ تفریح دوم هم دوباره به همون مکان قبلی پناه آورده و اینبار فقط شلوار و لباس زیرش رو بیرون آورده بود.
همونطور که انگشت های وسط و اشاره اش رو با آب دهانش خیس میکرد ویدئو رو استارت زد. دوربین رو با زاویه درستی از لب و چشم های خمارش قرار داد و انگشت هاش رو با صدا مکید...انگار که استرس و ترسش نسبت به زنگ قبل کاملا از بین رفته باشه! وقتی خوب خیسشون کرد همزمان با دوربین اون ها رو سمت باسنش که با قوس دادن به کمرش به بیرون مایل شده بود برد...با آرامش و به راحتی هر دو رو داخل فرستاد و ناله کوتاه و ضعیفی کرد.
ناله ای مطمعنا قرار بود اثر خودش رو جایی بین پاهای جونگوک بزاره!
کمی صبر کرد و با آرامش شروع به جلو و عقب کردن انگشت هاش کرد. خوب اون ها رو داخل میبرد و با چرخش کوتاهی بیرون میکشید. ناله هاش رو با فشردن دندان هاش روی لبش، ساکت نگه داشته بود. انقدر تکون دادن انگشت هاش و گشاد کردن سوراخش رو تکرار کرد که دیکش کاملا سخت شد و مماس با شکم تختش قرار گرفت.
چند حرکت دیگه به پروستاتش لازم بود تا به کام برسه، پس کارش رو متوقف کرد. با فرستادن فیلم انگشت هاش رو مطیعانه تو سوراخش نگه داشت و منتظر دستور از جانب اربابش موند.

چند مایل اونطرف تر جئون جونگوک پشت میزش نشسته و با سرگرمی به ویدیویی که ساب مُحصلش فرستاده بود نگاه میکرد؛
طوری که اون پسر کوچک با انگشت های کوچک ترش سوراخ صورتی رنگ و خیسش رو به بازی گرفته بود و ناله های آرومی که در آخر پشت لب های اسیر شدش باقی موندند همه و همه شلوارش رو براش تنگ تر میکرد. نفس عمیقی کشید و سعی در به دست آوردن کنترل خودش کرد.
پیامش رو به سرعت تایپ کرد:
"کارت خوب بود بیبی بچ اجازه داری بیای."

و با فرستادن پیام و خاموش کردن اسکیرین موبایلش سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد، نیاز مبرمی به پاشیدن آب سرد به صورتش داشت!

تهیونگ با خوندم پیام اجازه نفس راحتی کشید و با چند حرکت دیگه خودش رو ارضا کرد.
کمی صبر کرد تا نفس هاش ریتم معمول رو بگیرند و در آخر لباس هاش رو تن کرد...امروز روز هیجان انگیزی بود! البته با تشکر از ارباب جئون!

***

از شانس نامطلوب جیمین تمام برنامه ریزی هاش با موضوع "فراموش کردن چانیول برای امروز " کاملا به خاکستر تبدیل شد. اون هم زمانی که درست چند قدم قبل از درب ورودی مجتمع چیزی که انتظارش رو نداشت دید.
"چانیول" که به همراه دختری وسط خیابون مشغول دعوا کردن بود و همزمان عرض خیابون رو طی میکرد!
حواسش رو به اونها داد تا متوجه علت دعوا بوجود اومده بشه.

صدای نازک و گوش خراش دختر که با ولوم بلندی حرف میزد گوش هر سه پسر رو آزرد:
"چانیول اوپا من واقعاً دوستت دارم! میتونم کاری کنم که تا ابد منو بخوای...لطفا فقط بهم یک فرصت بده..."

Yes Master! [Kookv_yoonmin]Where stories live. Discover now