با استرس به صفحه تلویزیون خیره شدند
" دوساعت قبل از شروع شدن بزرگترین کنسرت پسران ضدگلوله بیانیه ای منتشر شد که باعث شوکه شدن فن های این گروه شد
بریم باهم به این بیانیه گوش بدیم*باسلام
جین هیت صحبت میکند .... متاسفانه دو عضو گروه یعنی مین یونگی و جانگ هوسوک به دلیل منع شدن از رقص های سخت توسط دکتر حرکاتشان در کنسرت محدود خواهد بود و رقص ها را انجام نخواهند دادبا ارزو سلامتی برای تمام ارمی ها و شادی این خانواده کوچک "
با قطع شدن صدای تلویزیون هوسوک محکم دست یونگی رو گرفت و با ذوق به چشمای باارزش ترین فرد زندگیش زل زد
_به نظرت وقتی ارمیا متوجه بشن چه واکنشی نشون میدن؟
یونگی همون طور که با دست ازادش که توی دست هوسوک نبود شکمش رو نوازش میکرد بلند خندید
+فکر کنم همشون توی کنسرت غش کنن از شوکنامجون با قیافه ای که اینا واقعا چی زدن توش موج میزد به اونها نگاه کرد که صدای داد جین همه رو از جا پروند
÷ عوضیااا چقدرم ذوق میکنن باید همون اولش همو کردید میکشتمون نه اینکه هیچی نگم بهتون
حالا کارم به جای رسیده که مجبوریم به خاطر شما دوتا احمق پیش فعال رقصارو نصفه انجام بدیمکوک همون طور که سعی میکرد خندش رو به خاطر عصبانیت جین پنهان کنه به سمت سپ حرکت کرد و با چشمای قلبی به اون زوج نگاه کرد
= هیونگ شکم تو از یونگی هیونگ بزرگتر شده خدایا
+مکنه احمق من فقط دوماهمه بعد من رو با هوسوک چهار ماهه میسنجی؟تهیونگ با لحن به اصطلاح ارومی گفت
/معلوم نیس هوسوک هیونگ چه طوری تو دوماهگی یونگی هیونگو کرده که الان وضع ما اینهنامجون که دیگه کم مونده بود خودشو به خاطر انتخاب نکردن سولو به جای این احمقا بکشه با مظلوم ترین حالت ممکن قبل از خارج شدنش از در بلند داد زد
-نیم ساعت دیگه باید رو صحنه باشیم گمشید بیاید بیرون.
.×ارمی همین طور که میبینید سپ کوچولوی ما دارن صاحب دوتا بچه کوچولو با بابا و مامان متفاوت میشن
بعد این حرف جیمین تنها چیزی که شنیده نمیشد صدا بود
هوسوک با استرس دستش رو روشکمش گزاشت و به سمت یونگی برگشت استرس برای هردو سم بود ولی حالا هردو از استرس داشتم میمردنیونگی اروم به سمت هوسوک حرکت کرد و با گرفتن دستش مجبورش کرد کنار هم رو صندلی مخصوصی که براشون گزاشته بودن بشینن و بعد برای اروم کردن ویتامینش اروم به سمتش خم شد و شکم برامدشو بوسید و اروم لب زد
+اصلا نترس عزیزم بابا اینجاس نمیزاره اتفاقی واست بیوفتهاروم بلند شد و دستشو رو شکم خودش گزاشت و شروع کرد اروم کردن نی نی کوچولوی درونش
+توهم نترسیااا جیگر مامان باشه؟ ارمی ها همه جوره مارو دوست دارن کوچولوی من باباهم خوشحاله نترسیاااا
![](https://img.wattpad.com/cover/292809575-288-k902947.jpg)
YOU ARE READING
just for fun
Fanfictionهمیشه لبخند بزن خنده بهترین اسلحه جنگ با زندگیه، پس همیشه مسلح باش! ♡ همیشه دلیلی برای لبخند زدن هست اگه نبود خودت دلیلش رو بساز ♡ امیدوارم این بوک دلیلی بشه که امروز لبخند میزنی ♡ لطفا چشم بسته بخونیدش ♡ باتشکر از شما بتای سرخوش