🍀

272 100 46
                                    

× سیگار؟!

به جونگین نگاه کرد و با سرش پیشنهادشو رد کرد

جونگین با آرامش سیگارشو روشن کرد و پوکی زد.

₩ بابا عصبی میشه.

× اون همیشه از من عصبیه.

جونگمین پوزخندی زد.
₩ حق با توعه.

قبل از اینکه جونگین سیگار رو از لباش دور کنه جونگمین اونو گرفت و با گذاشتن بین لباش پوکی زد.

× تو که دوستش نداشتی؟

₩ سونهی؟ معلومه که نه. فقط باهاش بودم چون بابا میخواست.

× پس باید الان خوشحال باشی.

₩ زندگی سختی در انتظارمه!

جونگین خندید.
× شاید تو هم بعدا بیای پیش من و توی  مغازه  حقارت آمیزم کار کنی.

₩ شاید!

بعد از کمی مکث جونگمین ادامه داد
₩ بعد از اینکه رفتی سئول بار ها خواستم بیام پیشت. شبی نبود که به زندگیت فکر نکنم اینکه الان چیکار میکنی و خوشحالی یا نه.یه جورایی حسرت میخوردم. تو تونستی بری دنبال چیزی که میخواستی.

× رفتم. خوشحال بودم ولی همیشه یه چیزی کم بود. انگار غذایی رو بدون نمک بخوری.

₩ حالا چی؟ هنوزم نمکتو پیدا نکردی؟

جونگین خندید
× پیداش کردم.

جونگمین دستشو روی شونه جونگین گذاشت

₩ خوشحالم. حداقل یکی از ما باید خوشبخت بشه.

× بهش فکر نکن. باید بفهمه نمیتونه برای زندگی ما تصمیم بگیره. منم دوست دارم عروسی واقعیتو ببینم نه یه قرار داد کاری.

جونگمین لبخندی به بردارش زد

× تو کی انقدر بزرگ شدی جونگین.

گپ کوتاه برادرانه به پایان رسید و وقتی به سالن برگشتن انتظار نداشتن همه چیز انقدر آروم باشه.

کیونگسو ایستاده بود و با صدای آروم و دلگرم کننده حرف میزد.

+ لطفا لیست و شماره مهمونا رو بهم بدید. من باهاشون تماس میگیرم توضیح میدم چه اتفاقی افتاده. درمورد سالن عروسی و بقیه چیز ها هم نگران نباشید.

مادر جونگین خیلی سریع بلند شد و بعد از چند لحظه با برگه ای به سمت کیونگسو برگشت.

با دقت به اسامی مهمون ها نگاه کرد. انگار کار طولانی در پیش داشت.

جونگین خیلی سریع خودشو به کیونگسو رسوند

× لازم نیست اینکارو بکنی.

+ مشکلی نیست. الان همه اوضاع خوبی ندارن .من میتونم انجامش بدم ولی میتونی کمکم کنی؟

جونگین کمی مکث کرد و بدون اینکه به موقعیت اهمیتی خم شد و گونه کیونگسو رو بوسید

 Baby Blue Where stories live. Discover now