پارت بیست و سوم

37 17 0
                                    

بیست و سه

(اسپویل)

+از همون لحظه اول...فقط تو به چشمم اومدی،همه لحظاتی که کنار هم بودیم و کار کردیم من فقط به لذت بردن از اون لحظات فکر میکردم،من قصد نداشتم عذابت بدم سوهو که اگه اینطور بود الان انقدر پشیمون و درمونده از زودتر اعتراف کردن نبودم....
اومدم تا به همتون کمک کنم
اومدم تا نذارم آسیبی بهت برسه
من اومدم سوهو....
اومدم تا باشم
باشم و نذارم مثل دفعه قبل آسیب ببینی،
بیام و این دفعه شرمنده قلبم نباشم که چرا کنارت نبودم و اون طور زخمی شدی!
اومدم....حتی اگه من و نمی‌خوای...منی که دستم به خون یه انسان بی گناه آلودست و نخواه سوهو اما بذار که کنارت باشم!

دست هاش رو روی میز کوبید و بلند شد
فریاد بلندش در فضای سالن بزرگ طنین انداز شد و به وضوح لرزش رو به تن هر دو مرد مسن رو به روش هدیه داد
+شما دو تا احمقا....به خودتون جرئت دادین که به اموال امانتی عموی من دست برد بزنید
٫٫خواهش میکنم ارباب پارک!
صدای ملتمس مرد ترسیده از خشم وارث پارک به گوش رسید
+هه! خواهش می‌کنی؟خواهش می‌کنی که چی مردک؟؟با خودتون چه فکری کردین؟؟
املاک پارک و بالا میکشیم و میگیم پلیس توقیفشون کرده؟ما انقدر احمق به نظر میرسیم آقای نام؟؟؟همین قدر ادعات میشد که جزو باند پارک سومانی اره؟!
عصبانیت و اخم های گره خورده چانیول باعث جلوگیری از هرگونه حرف اضافه بود حتی جونگده هم حالا با نگاه خالی از تمسخر شاهد مکالمه جنجالی بود
همگی پشت میز ناهار خوری در سکوت به این مکالمه ترسناک خیره بودن و کسی لب به غذا نمیزد
باز هم التماس های دو مرد آغاز شد و صحنه رقت انگیزی برای کسانی که ازشون اطاعت میکردن به نمایش دراومد
٫٫حماقت کردیم ارباب پارک از ما بگذرید!
+بگذرم؟چطور به خودت اجازه میدی این حرف و حتی به زبون بیاری؟
/اگه به جناب سومان بگید ما رو زنده نمیذارن!
نگاه ترسناکش رو بین دو‌ مرد حرکت داد
با آرامش ناگهانی که نمیدونست از کجا نشأت گرفته بار دیگه روی صندلیش نشست،حالا خونسرد به تصمیمی که گرفته بود فکر میکرد.
+ازم میخواین ببخشمتون و چیزی به عمو جان نگم؟
خنده آغشته به تمسخری حواله نگاه ترسیده اقای لی و نام کرد
واقعا مسخرست اقایون!من به عمو میگم و مطمعن میشم که درست تنبیه بشین،البته....از اونجایی که اختیار املاک و قرارداد های عمو تو کره در دست منه.....از لحظه ای که مدارک بقیه انبار ها،املاک،زمین،و هرچیزی که از پارک  دست شما امانت بوده بهم تحویل داده بشه شما دیگه جزو زیرگروه پارک نخواهید بود
حتی رئیس کیم هم با شنیدن حکم چانیول متعجب شد
سعی کرد با نشون ندادن ریکشنی این ابهت وارث ملکوت رو تایید کنه.
اقای نام سرش رو پایین انداخته بود و در چهره اقای لی که تا چند ثانیه پیش خواهش و تمنا موج میزد حالا عصبانیت هم مشخص بود
بالآخره اعتراض ضعیفش رو به گوش چانیول رسوند
/این....این زیاده رویه
+چی؟گفتی زیاده روی؟
/ارباب پارک ما سالهاست زیر گروه پارک فعالیت میکنیم
+تا الان عمو نمی‌دونست که عملا دشمن دزدش رو در کنار خودش پرورش میده!
با تاکید ادامه داد
وظیفه من... به عنوان وارث پارک و بیزینسش تلاش برای تداومشه پس هرکسی که ذره ای آسیب و تهدید براش باشه من خودم دستش و کوتاه میکنم پس...این تصمیم منه...شما دیگه جزو پارک نیستین و تمام.....دیگه هم حرفی نمیشنوم....
رنگ دو مرد ناچار به وضوح پریده بود
رییس کیم خرسند از جذبه وارث پارک و جولان دادن دست پرورده پارک سومان  دخالتی نکرد و روش رو از نگاه های دو مرد درمونده که منتظر یاری از سمتش بودن گرفت
اقای لی به خودش جرئت داد
/اگه این طوره که هر تهدیدی رو از بین می‌برین تصمیمتون برای آل سرس چیه؟ اونا حتی کارخونه های ما رو اتش زدن!اونایی که حتی معلوم نیست از کجا پیداشون شده رو چیکار میکنین
چانیول محکم پاسخ داد
+مسائل کاری و هرچیزی که مربوط به ماست دیگه به شما ارتباطی نداره این مسئله رو هم ما خودمون حلش میکنیم
/با شایعاتی که پشت سرتونه چیکار میکنید؟ اونی که بی پروا تر رفتار کرده خود شمایید!
اخم ضعیف چانیول شدت گرفت
+شایعه؟ چه شایعه ای؟!
/همه میگن وارث پارک به زن ها علاقه ای نداره و برای همینه که یکساله از انگلیس اومده،اومده تا با بستن یه قرارداد میلیارد دلاری تو قطر از عموش جدا بشه!
رئیس کیم با لذت به بحث پیش رو خیره بود
به هر حال خودش هم نسبت به چانیول بی اعتماد و به همراهانش شک داشت
حالا موقعیت خوبی برای فهمیدن موضع چانیول بود
چانیول خونسردانه روی میز خم شد و گفت
+اینکه من گی باشم یا نه چه فرقی به حال تو داره؟ تویی که از رئیس خودت دزدی میکنی و در برابر تمام پول هایی که به جیب میزنی با هم طمع بیشترش و داری!!!
/همه میدونن گروه آل سرس پسرای خوبی داره،اتفاقا من سه تاشون و دیدم و به نظر خیلی خوب میان قطعا وارث پارک یکی از بین اونارو برای خودش انتخاب کرده که حتی بعد از یکسال موندنش تو کره هنوز اقدامی برای اژ بین بردنشون نکرده!!
خنده عصبی کرد
مشتش رو از زیر میز در هم فشرد
+منی که به تازگی از وجود این گروه با خبر شدم چطور میتونم از یکسال پیش برای خودم کسی رو از بینشون انتخاب کنم؟؟
/همه میدونن سبک شما با عموتون فرق داره و اون قدر ها اهل ادم کشتن نیستین! پس اینکه بهش پشت کرده باشین خیلی معقولانه تره! شاید اصلا خودتون این گروه و به وجود آوردین!!!
+قصدت چیه لی جانگ این؟؟ با این روش های کثیف میخوای وارث پارک و پایین بکشی؟!
/پس به من بگید...نامزدتون که توی انگلیس بود الان کجاست؟
نگاه شکه و متعجب کیونگسو و تاعو روی چانیول نشست
مرد جوان عصبی و مضطرب از لو رفتن رازی که افشا شدنش حالا و اینجا اصلا درست نبود نیم نگاهی به سمت بکهیون خونسرد انداخت
خیلی وقت بود که از این موضوع خبر داشت حدود یکسال پیش که دنبال چانیول می‌گشت خبر نامزدیش رو شنیده بود و تا این لحظه به روش نیاورده بود، حالا شاید چانیول دلیل ترس بکهیون از خیانت رو میفهمید
لبخند تلخی به لب زد و لیوان نوشیدنیش رو بالا گرفت
ذره ای نوشید و به سمت مرد برگشت
میتونست استرس مرد رو از دست مشت شدش بفهمه پس با گرفتن انگشت های توی هم گره خوردش به دوست پسرش اطمینان داد که میتونه محکم ادامه بده و نگران نباشه
چانیول با حس لمس دستان ظریف بکهیون دور انگشت های در هم قفل شدش،نس عمیقی کشید
+نامزدی من به خانواده پارک و خودم مربوطه نه به تویی که دیگه عضوی از ما نیستی!
دلیلی نمی‌بینم بیشتر برای یک دزد کثیف توضیح بدم
به سمت رئیس کیم برگشت و با دلخوری ساختگی گفت
+قصد دارید این روزهایی که من اینجا مهمان هستم همین طور خاطر من رو آزرده کنید؟
از روی صندلیش بلند شد
+ترجیح میدم بقیه روند ماموریت هارو از عمارت خودم دنبال کنم رئیس کیم!
کیم بلافاصله و به سرعت بلند شد
دستش رو به بازوی مرد جوان کشید
:خواهش میکنم ارباب جوان عصبی نباشید من سریعا بیرونشون میکنم
به خدمتکار اشاره کرد
:آقایون و به بیرون راهنمایی کن
چانیول پشت به میز کرده و دست هاش رو توی هم از پشت گره زده بود،قلبش از اضطراب عکس العمل بکهیون محکم به سینش ضربه میزد و نفس کشیدن و براش سخت میکرد،خودش رو کنترل می‌کرد تا مبادا کسی  حتی ذره ای به ابهتش شک کنه.
هر دو مرد مسن بلند شدن و به سمت در رفتن دیگر تقلایی برای اصرار و برگردوندن نظر وارث پارک نکردن،اصرار بی فایده و برگشتن نظر چانیول غیر ممکن بود
در لحظه آخر اقای لی به سمت سالن برگشت و با تنفر تمام از پشت دندون های بهم کلید شده گفت
/تقاص این کارت و پس میدی وارث پارک
....یروزی مجبورت میکنم کنار پام زانو بزنی و ازم طلب بخشش جون عزیزانت رو کنی!
چانیول همچنان توجهی نکرد و کیم فریاد زد
:ببریدش بیرون این احمق و
خدمتکار ها به سمتشون رفتن ،محکم به بیرون هلشون دادن و در سالن رو بستن.
به سمت پسر جوان عصبی برگشت
:بشینید ارباب جوان!غذاتون و بخورید!
چند قدم به سمت راهرو برداشت
میخواست که هر چه سریعتر با بکهیون صحبت کنه
+برمیگردم اتاقم رئیس کیم....ممنون میشم به لیست سه نفری که مشاورم بهتون میده خبر بدین تا شب برای حرف های نهایی جمع بشن!
بدون هیچ حرف اضافه ای سمت راهرو حرکت کردن و هر سه پسر،تاعو،بکهیون و کیونگسو پشت سرش بلند شدن
چند قدمی بیشتر فاصله نگرفتن که با صدایی متوقف شدن!
_هی یو لیتل؟!
سر هر پنج نفر حاضر در سالن با نگاه آمیخته با تعجب به سمت صاحب صدا،جونگده برگشت
از پشت میز بلند شد و بی توجه به نگاه پدرش به سمت کیونگسو حرکت کرد
دست هاش رو وارد جیب و سرش رو به سمت گردنش خم کرد و لب زد
_با من بیا..

دیشب تمام مدارک املاکی که به کمک تاعو بهشون دسترسی پیدا کرده بودن و تا صبح ثبت کردن
شب قبل کیونگسو درخواست جونگده برای رفتن به خونش رو رد کرد و خواب رو در کنار تاعو گذروند
روز دوم در خونه رئیس کیم هیچ کدوم از میکروفن ها استفاده نکردن جز تاعو که دوربین کوچکش رو در دستبندش همیشه همراه خودش داشت
عمارت آل سرس در شک خبر نامزدی چانیول سپری میشد و مخصوصا جونگین و بوگوم در حالت عصبی و مضطرب از ری اکشن بکهیون سعی در تماس گرفتن با دوستشون رو داشتن
جونگ کوک پر استرس و شرمنده بعد از ناهار به سمت اتاق رئیس رفت
:بفرمایید
با شنیدن اجازه جونگین در رو باز کرد و وارد شد
جونگین پشت میز نشسته سرش رو بالا گرفت
:جونگ؟
مضطرب به تخت نزدیک شد هنوز از دعوت بی اجازه تهیونگ به عمارت خیالش راحت نبود درسته که تهیونگ رابط آل سرس در تمام این چهار سال و خورده ای گذشته بود اما هرگز هویتش برای اعضا فاش نشد
جونگ کوک علاقه ای به این که هویت همسرش رو برای اعضا مشخص کنه نداشت و تنها کسی که از جریان خبر داشت سوهو بود که اون هم به علت صمیمی و نزدیک بودنشون با هم فهمیده بود
جونگین منتظر به جونگ کوک نگاه کرد
:چیزی شده؟از بچه ها خبری داری؟
_من...من باید یچیزی و بهت بگم باس!
جونگین که تا به حالا جونگ کوک،خونسرد ترین عضو گروه رو اینطور آشفته ندیده بود کارش رو کنار گذاشت و تمام توجهش رو به پسر داد
:خب...
_اون آدمی که هر دفعه از طرف پلیس بهمون آمار میداد و می‌دونی؟
با جالب شدن موضوع لب تاپ رو کنار گذاشت و با اخم ظریفی روی پیشونیش منتظر شد
_هیچ وقت هویتش و بهتون نگفتم اما الان ... الان لازمه که بگم
جدی لب زد
:داری نگرانم می‌کنی!
_من بدون اجازه اون و آوردم عمارت!!!..یعنی نیاوردمش قراره بیاد
از پشت میز بلند شد
:چی میگی جونگ کوک؟چطور تونستی یکی و بدون هماهنگی وارد عمارت کنی؟اونم حالا که امنیت اینجا به حداقل رسیده...
به سرعت پاسخ داد
_می‌دونم باس من متاسفم اما اون آدم خیلی بیشتر از اینها راجب ما می‌دونه
جونگین که حالا به وضوح عصبی بود از پشت میز کنار رفت و به سمت جونگ کوک قدم برداشت
:یعنی چی؟
_اون...اون...درواقع...خب...همسر منه!
سکوت چند لحظه ای فضای اتاق رو در برگرفت
جونگین با اخم ظریفی روی پیشونیش زمزمه کرد
:تو که گفتی رابطمون یه مرده پس چطور؟
با شرمندگی بیشتری که حتی خودش علتش رو نمیدونست اعلام کرد
_درسته..اون یه مرده و همسر منه!
شوک بعدی باعث بند اومدن زبان جونگین شد
تا به الان هیچ کس فکرشم نمیکرد جونگ کوک هم مثل خودشون باشه و حالا؟...
از سکوت رئیس استفاده کرد و جملاتش پشت هم ردیف شد
_اون هم دانشگاهیم بود اونجا آشنا شدیم سوهو هیونگ می‌دونه،نامزدمه قرار بود که به زودی و مخفیانه ازدواج کنیم،اما بعد از این که من اخراج شدم از ارتش همه چیز بهم خورد،
اون بهم شک‌کرده بود و منم نمیتونستم چیزی و ثابت کنم،زمانی فهمید بی گناهم که من عضوی از آل سرس شده بودم،پس همیشه بهمون کمک میکرد و اطلاعات میداد،اونم دنبال پارک سومان میگرده یعنی در اصل پدرش قصد داشته سومان و دستگیر کنه و تو درگیری خود پارک باعث فلج شدن پدرش میشه،چون هدفش دستگیری سومام بود بهمون کمک می‌کرد اما حالا میخواد بیاد اینجا پیش ما... میخواد که ازدواجمون و رسمی کنیم اما من بهش گفتم که نمیتونم پس اونم خواست که اینجا باشه تا همراهیمون کنه!

✴️Ulcerous✴️FullDonde viven las historias. Descúbrelo ahora