خمیازهی کوچکی کشید و با کنار زدن رو تختی نیمخیز شد، پردههای اتاق کشیده و دستگاه بخور روشن بود. بوی خوبی به مشامش میرسید، احتمالا چانیول چیزی به آب اضافه کرده بود.
نگاهی به همسرش که دستش رو گرفته و با پلکهای نیمهباز در سرزمین رویا سیر میکرد، انداخت.
لبخندی زد و دست آزادش رو روی صورتش کشید، اگه هنوز میتونست بخنده، تنها بهخاطر این مرد بود.
با محکمتر شدن دست چانیول دور انگشتهای ظریفش هینی کشید و چند لحظه بعد توی آغوش همسرش فرو رفته بود، پاهای چانیول رانهاش رو محاصره کردن و لبها و بینیش روی موهایِ چربش قرار گرفتن.چشمهای نیمهباز چانیول صورتش رو رصد میکردن.
"من، یه پسر کوچولوام که بدون عروسکم بدخواب میشم."
صدای بم و خمارِ چانیول توی گوشش پیچید و باعث شد لبخندی بزنه. پتو رو روی خودشون بالاتر کشید و درحالی که نوازشگرانه سینهی ورزیدهی شریکش رو لمس میکرد، سر تکون داد.دستهاش رو دور بازوی پسر بزرگتر حلقه کرد.
"عروسکت همینجاست بچهجون! بدون استرس بخواب."چانیول چندباری دهانش رو مزه کرد.
"امروز باید برای عروسکم، پیتزا درست کنم، حموم ببرمش، همینطور اینکه یه جای خوشگل رو.."با تصور بیرون رفتن، بدنش به آرومی لرزید. هرچند امیدوار بود چانیول متوجه نشده باشه. باید یه بهونه میتراشید.
"امروز باید فیلمنامهات رو تمرین کنی، پس فقط دوتا کار اول رو انجام میدیم."پسر بزرگتر نفس عمیقی کشید، در واقع فیلمنامهای درکار نبود، برنامهی کاریش رو خالیِخالی کرده بود.
از دلیل امتناع بکهیون برای بیرون رفتن هم آگاهی داشت، پسرکش ترس داشت.
"میخواستم بگم تراس رو بسازیم، چمن مصنوعی و ریسههایی که برای تراس سفارش دادیم، امروز میرسه."لبهاش ناخودآگاه کش اومدن، مدتها بود که میخواست تراس مورد علاقهاش رو بسازه اما وقت نمیشد.
"واقعا؟ باید یه جوری بسازیمش که از تراس اون کافهی روبهروی خونه هم قشنگتر بشه!"بوسهای روی موهاش نشست و بعد سر چانیول مماس با سرش قرار گرفت.
"کاری میکنم خوشگل ترین تراس دنیا رو داشته باشی، بعدش کلی شب باهم دیگه اونجا میشینیم و شهر زندهی زیر پامون رو نگاه میکنیم. قهوه مینوشیم و برات کتاب میخونم، نقاشی میکشی و من ازت عکس میگیرم. توی گوشهگوشهاش لبهات رو مزه میکنم."چشمهای لزونش به صورت بینقص همسرش خیره موند. بالهای این فرشته چجوری مخفی شده بود؟
"تلسکوپ هم میخوام."
نیشخندی رو همخواب لبهاش کرد و بعد چند ضربه به نوک بینی پرتقالش زد.
"دوست داری یه رصدخونهاش کنم؟"
![](https://img.wattpad.com/cover/249902248-288-k723832.jpg)
YOU ARE READING
Murder In Itaewon
Fanfiction❦𝐒𝐮𝐦𝐦𝐚𝐫𝐲: بیون بکهیون، همسر بازیگر پارک چانیول و طراح مد معروف گذشتهی تلخ و پر از خشونتش رو با مرهم بوسههای مردش فراموش کرده. زندگی قبلی و پر دردش که بیشباهت به یک کابوس نبوده رو پشت سر گذاشته و با قدرت عشق احیا شده؛ اما چی میشه اگه گذش...