زخم جسم، مرهم آسیب روحم.

427 129 156
                                    

با تکیه دادن جسم بی‌رمقش به سینک روشویی و فشردن سمت چپ بدنش، سعی در آرام کردن معده‌ی دردناکش داشت.
حدود دو ساعتی می‌شد که پیچش معده تمام قوای بدنش رو گرفته بود، حس شرمندگی دقیقا مثل موج دردی که معده‌اش رو منقبض می‌کرد، به مغزش حمله کرده بود.

بعضی رفتار‌هاش در کنترل خودش نبودن، در لحظه متوجه‌ی غلط بودنش اون‌ها نمی‌شد و بعدش ندامت به وجودش حمله می‌کرد. علاوه بر این بکهیون نمی‌تونست خودش رو از بند عذاب وجدان رها کنه، مهم نبود که جونمیون مبراش می‌کرد، بکهیون مقصر آسیب دیدن چانیول بود.

با پیچش دوباره‌ی معده‌اش روی زانوهاش خم شد و عقی زد، توی این وضعیت اسفناک تنها شانسش عدم حضور جونمیون بود؛ مادر چانیول برای اولین بار طی این چند سال مثل یک ناجی عمل کرده بود و با اومدن ناگهانی و بی‌اطلاعش به کره، جونمیون رو به اینچئون کشیده بود. اگه پسر بزرگ‌‌تر این حالش رو می‌دید، کلی سرزنشش می‌کرد.

دست‌های یخ بسته‌اش رو تکیه‌گاه کرد و از روی زمین بلند شد، خورشید داشت طلوع می‌کرد و دکتر چانیول تا چند‌ساعت دیگه برای چک کردن وضعیت همسرش به اونجا می‌اومد، با قدم‌های بی‌انرژی سرویس بهداشتی رو ترک کرد و نگاه تلخش رو‌ به مرد خوابیده انداخت.

خودش رو روی صندلی کنار تخت گلوله کرد و پیشونی تب‌دارش رو به قسمت فلزیش چسبوند، ناله‌ی آرومی از درد کرد و بعد سعی کرد به خودش بیاد. می‌تونست برای درد معده‌اش دارو بخواد اما این درد رو دوست داشت، وقتی معده‌اش در هم می‌پیچد ذهنش سبک می‌شد و فکرش آزاد؛ گرفتن این آزادی چند ثانیه‌ای فکری از خودش حماقت بود.

کنترل پرده رو برداشت و با باز کردن پرده، مانع برخورد نور به صورت چانیول شد.

با بی‌حالی تاریخی که روی چسب آنژیوکت پسر بزرگتر نوشته شده بود رو خوند.
"داره سه روز می‌شه، باید عوضش کنن."
لب‌های سفید شده‌اش دوباره در سکوت بهم چسبیدن، از سکوت چانیول خسته شده بود. حرف‌هاش داشتن ته می‌کشیدن.
بار دیگه به معده‌اش چنگ زد و پیشونی داغش رو‌ به قسمت سرد صندلی مالید.

"امروز مادرت میاد یول. برای من تنها گذاشتنت توی این وضعیت سخته؛ اما می‌خوام یه زمان کوتاه بهش بدم تا بدون حضور من باهات تنها باشه. به هرحال تو پسرشی، حق داره‌. حتی اگه دعوات کنه حق داره، تو پسر بدی هستی، کم بهش زنگ می‌زنی، دیدنش نمی‌ری."

یاد صحبت‌های اون روز مادر چانیول افتاد، خانم پارک بهش گفته بود مقصره و بکهیون حالا می‌دونست که بی‌راه نمی‌گه، چوی‌هی‌سونگ به‌خاطر اون چانیول رو شناخته بود، خونه‌‌ی تراس‌دار به‌‌خواست اون انتخاب شده بود. حتی با حماقتش آسیب دیدن چانیول رو خیلی دیر متوجه شده بود.

Murder In Itaewon Where stories live. Discover now