•°• p48 •°•

17.6K 2.6K 1.5K
                                    

تهیونگ از تهدید نگاه جونگکوک اخمش غلیظ تر شد و جونگکوک فهمید کارش تمومه چون اینطور که معلوم بود دوست پسرش نمی‌خواست کوتاه بیاد.

"دوست؟"

پسر بزرگ‌تر با نیشخند گفت و بعد به مرد میان سالی که کنجکاو بهش زل زده بود نگاه کرد.

"چرا دوست؟ بذار آقای جئون واقعیت رو بدونه، ما در اصل.."

"دوست صمیمی!! آره!!"

جونگکوک هول شده گفت و بازوی تهیونگ رو محکم تر توی دستش فشار داد. به پدرش نگاه کرد و لبخند ماسیده ای زد:

"نه دو تا دوست معمولی ما..ما جدیدا صمیمیتمون زیاد شده، مگه نه تهیونگ؟"

کامل به طرف تهیونگ برگشت و با استفاده از کوری دید پدرش نسبت به خودش پر التماس "خواهش می‌کنم!" رو لب زد. پسر بزرگ‌تر بعد از چند لحظه زل زدن بهش با هوفی مچ دستش رو گرفت و با حرکت کردن اون رو دنبال خودش کشید.

"بیا بریم."

جونگکوک هم متعجب دنبالش کشیده شد اما قبل اینکه بتونن به به در نزدیک بشن آقای جئون مانعشون شد.

"رئیس کیم با تموم احترامی که براتون قائلم ولی جونگکوک حق نداره پاشو از این خونه بیرون بذاره!"

"حق نداره؟!"

تهیونگ با ابروهای بالا رفته گفت و بعد پوزخندی زد.

"کی این حقو قراره ازش بگیره؟"

آقای جئون که حالا از عصبانیت قرمز شده بود دست هاش رو مشت کرد.

"من پدرشم!! لطفا شرایط رو برای خودتونم که شده بد نکنین رئیس کیم!"

تهیونگ تک خنده ای کرد.

"می‌‌خواین چیکار کنین؟ ازم شکایت کنین؟ بابت چی؟ حس میکنم هنوز پسرتون رو دوازده ساله میبینین که بردنش به جایی بدون خواست پدر و مادرش جرم محسوب میشه!"

این رو گفت و با محکم تر گرفتن دست جونگکوک و کنار کشیدن خودش از کنار مرد روبه‌روش رد شد.

"جونگکوک همونجا بایست!!"

کوک با صدای تشر پدرش، ناخودآگاه ایستاد و تهیونگ هم متوقف شد و به طرفش برگشت.

"اگه بری نه تنها پول تو جیبیات قطع میشه بلکه کارتتو هم مسدود می‌کنم!!"

جونگکوک نفس عمیقی کشید، تهدید آخر پدرش که همیشه مطمئن بود ازش جواب میگیره همین بود.
اما خب، دیگه کافی بود! کنترل کردنش به این الان که حقوق میگرفت دیگه جواب نمیداد، علاوه بر اون از این وضعیت واقعا خسته شده بود.

برگشت تا جواب پدرش رو بده و بگه براش مهم نیست که با چیزی که شنید سرجاش خشک شد.

"به درک!"

He Is My Boyfriend ❢ VkookTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang