•°• After story 2 •°•

10.2K 1.6K 364
                                    

نامجون قهوه‌اش رو روی میز گذاشت و به جین نگاه کرد که سرش رو به راست چرخونده بود و ریز ریز می‌خندید.

"به چی می‌خندی؟!"

جین با سرش به اونطرف اشاره کرد که تهیونگ و نایون و جونگکوک نشسته بودن.

"آخه نگاهشون کن!"

نامجون بهشون نگاه کرد که تهیونگ وسطشون نشسته بود و کاملا کلافه به نظر میومد. دلیلشم این بود که نایون و جونگکوک به معنای واقعی کلمه داشتن مخش رو می‌خوردن و در حال اذیت کردنش می‌خندیدن.
کوک هم گوشی تهیونگ رو گرفته بود و توی هوا با فاصله ازش تکون میداد و با کری خوندن ازش می‌خواست که اگه می‌تونه بگیرتش.

هوسوک هم با نگاه کردنشون تک خنده ای کرد و گفت:

"مثل همیشه!"

جین به نامجون نگاه کرد و گفت:

"با نگاه کردنشون یاد چی میفتی؟"

نامجون هم چند لحظه مکث کرد و ابروهاش رو بالا انداخت‌‌.

"وقتی بچه بودن؟!"

"دقیقا!!"

هر دو خندیدن و هوسوک چشم هاش گرد شد.

"یعنی چی؟!"

نامجون به طرفش برگشت.

"ما وقتی سنمون کمتر بود همه با هم به یه مهمونی مشترک دعوت شده بودیم.."

به اون طرف نگاه کرد که حالا جونگکوک همینطور که می‌خندید اسیر دست‌های تهیونگ شده بود و با جمع کردن خودش سعی می‌کرد گوشی رو پنهان کنه. تهیونگ به خودش فشارش میداد و سعی می‌کرد با باز کردن دست‌هاش گوشیش رو پس بگیره. نایون هم ایستاده ازشون فیلم میگرفت و خنده امونش نمیداد.

"البته اینطور که معلومه تهیونگ و جونگکوک چون سنشون کم بود چیزی یادشون نمیاد."

هوسوک قهوه‌اش رو روی میز گذاشت و مچ گیرانه بهشون نگاه کرد.

"تا اونجایی که من شنیدم شما دو تا اصلا خبر نداشتین برادراتون همو میشناسن! جین هیونگ حتی نمی‌دونست نامجون هیونگ برادر رئیس کیمه!!"

جین زیر خنده زد و دست‌هاش رو توی هوا تکون داد.

"هوسوک چقدر تو ساده ای! چرا نباید بدونم دوست پسرم دقیقا کیه؟ ما از اول همه چیو می‌دونستیم فقط چیزی بهشون نگفتیم."

نامجون هم سرش رو تکون داد.

"یعنی تظاهر کردیم چیزی نمی‌دونیم."

"حالا دقیقا یاد چه خاطره ای افتادین؟!"

نامجون و جین دوباره به هم نگاه کردن و خنده‌اشون گرفت.

(×فلش بک×)------------------------

خانواده کیم و جئون با دیدن هم دیگه همراه با لبخندی به سمت هم اومدن.

He Is My Boyfriend ❢ VkookWhere stories live. Discover now