21

198 51 26
                                    

در زمان جنگ جهانی دوم، ابرقدرت های جهان، به دو جبهه متحدین و متفقین تبدیل شدند. متحدین شامل آلمان، ایتالیا و ژاپن، و متفقین شامل بریتانیا، روسیه، فرانسه و آمریکا بود.

روسیه و بریتانیا با وجود این که در جبهه مشترک می جنگیدند، اما همواره جاسوس هایی را به مرز های جغرافیایی و سیاسی یکدیگر روانه می کردند.

اما مقابله شان با یکدیگر، تنها به تبادل اطلاعات از طریق جاسوس ها خلاصه می شد. زیرا آن ها هنوز در یک سمت جنگ بودند.

اما جنگ کره، بهانه ای شد تا این دو کشور، خصومت خود را از سر گیرند. روسیه در همان ابتدای جنگ، به هواخواه کره شمالی درآمد و بریتانیا نیز از کره جنوبی دفاع کرد.

حالا دیگر، این جنگ کره ها نبود، بلکه میدانی بود برای تسویه حساب های روسیه و بریتانیا...

_____________________________________________

- بگیرین.

هوسوک گفت و ساندویچ هایی که از دوره گرد داخل واگن خریده بود رو به دست بقیه داد. نشست و خودش گاز بزرگی به ساندویچش زد.

جیمین ساندویچش رو تحویل گرفت و تا چند دقیقه، با کاغذ دورش بازی بازی کرد. تا اینکه بالاخره تونست لب به سخن باز کنه : میگم... حالا چی میشه؟

هوسوک لقمه اش رو فروداد : بدبخت می شیم. جنگه مثلا.

تهیونگ سرش رو خم کرد و روی دستش گذاشت. و با صدای خفه ای گفت : واقعا قراره چی بشه؟

سوکجین گفت : هیچی. یه زندگی کوفتی دیگه. درست همونطوری که موقع جنگ جهانی دوم بود. فقط اسمش عوض شده. شده جنگ کره.

نامجون اعتراض کرد : چه زود روحیه تونو باختین. ما باید برگردیم و به کشورمون خدمت کنیم. نه اینکه انقدر نا امید باشیم و منتظر بمونیم تا مرگمون برسه.

هوسوک به بقیه قطار اشاره کرد : ببین، کسی تو این قطار کوفتی نیست. همه دارن از کره می زنن بیرون، در عوض ما داریم با پای خودمون می ریم تو جهنم.

جونگکوک با لحنی ترسیده پرسید : ینی باید بریم جبهه؟

نامجون گفت : من که میرم. شما رو نمی دونم.

هوسوک بهش توپید : عقلتو از دست دادی؟ می خوای خودتو به کشتن بدی؟

نامجون گفت : نترس، نمی میرم. میرم که مردم کشورم تو آسایش باشن. هنوز که جنگ پنج سال پیشو یادت نرفته؟ یادت نرفته که چطور مردم قتل عام شدن؟

تهیونگ با یادآوری خاطره از دست دادن خانواده اش، بی تاب، بلند شد و بیرون رفت تا هوایی بخوره.

جونگکوک به سرعت دنبالش رفت.

- تهیونگ.

تیهونگ بدون توجه به پشت سرش، به سمت انتهای واگن رفت تا از هوای تازه بیرون قطار، دمی بگیره.

WAR AND PEACEWhere stories live. Discover now