°• CH.27 •°

191 70 11
                                    

اشنایی با جانگ ییشینگ یا همون لی برای بک که تشنه ی موسیقی بود دنیای جدیدی بود. پسر خوش  خنده و جوانی که هنگام کار حسابی جدی می شد.
کلیپی که شب قبل از کیونگسو گرفته بود بهشون نشون داد و خودش هم تستی داد و با تایید هر سه نفر انتخاب اهنگ شروع شد.
بک با کمی تردید دفتری که دیشب خودش شعری رو نوشته بود مقابلشون گذاشت.

- این شعر رو خودم نوشتم. دوست داشتم بدونم میشه اجراش کرد؟

کای دفترش رو پیش کشید و با شیومین عمیقا مشغول خوندن شدند. کمی طول کشید تا همه اش رو برسی کنند.

- این خیلی خوبه! لی نظرت چیه؟ میشه اهنگ خوبی ازش در اورد.

لی هم شعرش رو زیر و رو کرد.

- با یکم تغییر فوق العاده میشه! پر از احساساته! منبع الهام هم داشتی؟

یاد شب گذشته افتاد. وقتی کیونگ در ارامش خوابیده بود و او کلی سر به سرش گذاشته بود.
خندهای بلند و بی ترسشون! عشقی که کیونگ هنوز ازش خبری نداشت و دوستی بی حد و مرزشون...
لبخندش بی اراده بود.

- اره کیونگسو

لبخند روی هر سه مردی که مقابلش نشسته بودند نقش بست و شیومین با شوخ طبعیش گفت:

- پس اسم اهنگت رو هم میذاریم کیونگسو!

بک متعجب نگاهش کرد که لی با جدیت خودکارش رو برداشت.

- میذارمیش my answer... فکر کنم دوست پسرت بفهمه حسابی خوشحال بشه!

بک دستپاچه شد.

- مممم...هنوز نمیدونه!

کای خندید.

- ما هم نمی گیم ... خودت بهش بگو! خب اهنگ دوم چی؟ ما این چندتا انتخابو داشتیم!

سه دمو پخش کردند، یکی از اهنگ ها خیلی به دل بک نشست.

- این فکر کنم خیلی خوب بشه!

شیومین رو به لی کرد.

- فرست اسنو... به صدای شما میاد. کار هیتی میشه. اولین برف موقع کریسمس... می تونه خیلی بترکونه!

بک راضی از انتخاباش، قراردادش رو امضا کرد. لی قول داد دموی هر دو اهنگ رو تا قبل از دوشنبه به دستش برسونه و با تایید دانشگاه با کیونگسو در میون میذاشت. لی گفته بود اگه بتونن خودشونو نشون بدن با پیدا کردن اسپانسر میتونن یه مینی البوم به نام خودشون منتشر کنند و حسابی بترکونن! با فکر این که بتونه کیونگسو رو به اون چیزی که می خواد برسونه قلبش در سینه بی تابی می کرد.
این روز ها همه ی خواسته اش خوشحالی کیونگسو بود. وقتی چشمانش تبدیل به دو هلال و لبانش شکل قلب می شد. دنیا به روی بک می خندید!

∞~∞~∞~∞~∞

از دور خیره ی پسری بود که زیر لب اهنگ می خوند و ظرف ها رو می شست. در این تقریبا یک هفته ای که پیشش مشغول شده بود حسابی به دلش  نشسته بود. اخلاق های خاص و متانتش واقعا دلنشین بود و وقتی بین حرف هاش متوجه شده بود گرایشش به همجنسه و گیه...
واقعا دلش می خواست بیشتر باهاش اشنا بشه و بتونه رابطه ی نزدیکتری رو باهاش اغاز کنه!
ظرفی لازانیا براش اماده کرد و به سمتش رفت. کیونگ اخرین ظرف رو هم اب کشید. چیزی تا نه نمونده بود و او باید زودتر می رفت، تا دوباره بکهیون نگرانش نشده بود.

My Answer Is You 🎻🎶Where stories live. Discover now