چشمهای جونگکوک قبل از سرخ شدن شدید به سمت پایین رفت و سرشو به سرعت برگردوند. این عمل باعث شد که گردن بلند و بدون لکه اش رو در معرض دیدم قرار بده رگ گردن ضخیمش زیر اون لایه ظریف پوست کشیده شده بود، که به نظر می رسید هر ثانیه قرمزتر و قرمزتر می شه.
لعنت خدا ناخودآگاه به جلو خم شدم، صورتمو بین گردنش فرو کردم و پوست داغشو مکیدم و به سرعت رد قرمز و بنفشی به جا گذاشتم.
قبل از اینکه انگشتش داخل موهام فرو برن، صدای خش خش صداشو شنیدم. جونگکوک صورتمو محکمتر به گردنش فشار داد، کاری که متوجه شدم هر وقت میخواست ادامه بدم انجام میداد و من هم قبول کردم و عمیقتر مک زدم.
پوست شیرینشو لیس می زدم و هر وقت احساس می کردم می خواستم صدای خرخرشو بشنوم که مثل گربه واقعی بود، گاز می گرفتم.
خدایا اگر اون به این شکل ادامه می داد، مطمئن نیستم تا کی می تونستم آرزوهامو برای این پسر حفظ کنم. اما مجبور بودم، حداقل تا زمانی که خودش بیاد و از من التماس کنه که این کار رو انجام بدم.
احساس کردم جونگکوک زیرم حرکت میکنه.
دستهای ظریفش در حالی که پاهاشو از هم باز میکرد دور گردنم حلقه کرد.
و پاهاشو دور کمرم ازادانه قرار داد .
بدنم برای يک ثانیه سست شد.
آیا اون منو در آغوش گرفته بود؟
لحظه ای از گردن لکه دارش جدا شدم و به چشمهای درخشنده درشتش خیره شدم، احساس ناآشنا -- بسیار نادری از علاقه که تو وجودم برای یک ثانیه بوجود اومد.
اما من اونو کنار زدم و قبل از اینکه به آرامی باسنمو روی بدنش حرکت بدم، پوزخندی زدم. فاق هردومون به صورت سر به سر روی هم قرار گرفت و باعث شد که پسر بی اختیار ناله کنه و لب های متورمش از شوک باز بشه.
_ تو توجه میخواستی درسته؟ پس بیا اونو به روش من انجام بدیم.
هر دو مچشو گرفتم و با یک دست بالای سرش محکم کردم و با دست دیگه عرقش رو پاک کردم.
دیدم که جونگکوک با ناامیدی لب هاشو گاز می گیره.
من شلوارم را آنقدر پایین آوردم که عضوم بیرون بیاد قبل از اینکه به آرامی اونو روی پوست نرمتر جونگکوک فشار بدم، هر دوی ما ناله های مبهمی بخاطر تماس سوزاننده رها کردیم.
دستم به عقب برگشت تا مچ هاشو به تخت بچسبونم و بعد بدنمو بهش فشار دادم
عضو هردونفرمون به طرز لذت بخشی به هم برخورد میکرد.
بچه گربه دوباره نالهای کرد بی اختیار به من چنگ زد و من هربار تند تر و سخت تر حرکت میکردم
و بدن کوچکش روی تخت به شدت تکان میخورد.
با هر فشار من به صورت ریتمیک ناله میکرد و صداش در حالیکه کنار گوشهام ناله میکرد خش دار بود.
لاله گوش سوراخ شده اش رو به دهانم بردم و گاز گرفتم و مکیدم.
میتونستم احساس کنم که نزدیکه بیاد مایع خنک بین شکم و رانهایمان میلغزید.
نشستم و عضوش رو به دهان بردم و بلو جاب رفتم او را در دهانم گرفتم و دوباره مزه اش رو چشیدم.
جونگکوک زیر سرم تکان خورد، بی اختیار باسنش به سمت بالا خم شد که با غرغر آهسته وارد دهانم شد.
قرار نیست دروغ بگم اما هات ترین صدایی بود که تا به امروز شنیده بودم. من همچنان به بلو جاب رفتن ادامه میدادم.
به آرامی عضوشو روی زبانم فشار داد.
بهش اجازه دادم هر طور دلش میخواد انجام بده، ذهن من در حال برنامهریزی راههای متعددی هست که اون میتونه به زودی دوباره این لطف رو برگردونه!
بعد از چند ثانیه، لبهامو از روی دیکش برداشتم و به بالا نگاه کردم، و به طرز رضایتبخشی پسر به فاک رفته خستهای که زیرم دراز کشیده بود دیدم.
موهای نقرهایش که به پیشانیش چسبیده و گونههاش به رنگ صورتی ملایمی در اومده و با حالتی راضی به سقف نگاه میکرد.
_ م ممنون ا این بود ...
_شگفت انگیز ؟ می دونم
پوزخندی زدم و به دلایلی گیج شدم : تو باید بدونی خیلی خوش شانسی چون من بیشتر از یکبار این کارو برای کسی انجام نمیدم از نظر فنی این کار توعه اما اینو بخشی از آموزشت در نظر بگیر خوبه؟
جونگکوک مات و مبهوت نگاهم کرد که من آزادش کردم و از تخت بیرون آمدم و شلوارمو که هنوز پایین بود کشیدم.
_ وای صبر کن !!
_ نگران من نباش عروسک
به عقب نگاه کردم و چشمک کوچکی به نگاه نگرانش زدم : تا میتونی لذت ببر . چون من نمیتونم دفعه بعدی که تو باشی تضمین کنم چیزی رو
_تو در این مورد مطمئنی؟
تهیونگ سرش رو به طرفی خم کرد و به سوال ناگهانی دوستش پوزخند کوچکی زد
_مطمئنم
سرش رو تکان داد و کت مشکی رنگش رو تنش کرد و یقه لباسش رو مرتب کرد و به آینه نگاه کرد
با دیدن چشمهای جیمین از آینه گفت : شاید ...ترسیدی؟
جیمین چشمهاشو گرد کرد و دستبندشو مرتب کرد و سرش رو کمی تکان داد.
_من نمیترسم کیم
با حالت مسخره ای ادامه داد : من فقط مراقبم اون بالاخره پدرته
_و این فقط یک جلسه معمول سالانه هست که باید راجع به معاملات اخیر صحبت کنیم ما چندسالیه که این کارو انجام میدیم اینطور نیست؟
تهیونگ کفشهاشو برگردوند و با پسر کوتاه تر روبرو شد
جیمین هوم کوتاهی کرد اما به راحتی ناراحتیش مشاهده میشد.
_ مشکل چیه
رئیس اوباش ازش پرسید و لبخندش از بین رفت و صداش شبیه زمزمه شد :قبل از اینکه کارتو بسازم بگو
پسر کوتاهتر به آرامی آب دهانشو قورت داد وزیر نگاه ترسناک تهیونگ کمی این پا اون پا کرد
در حالیکه صداش پایین بود و و با انگشتانش بازی میکرد گفت : مینرسم که بدونه فقط همین
تهیونگ در حالیکه برمیگشت ادکلنی رو برداشت و آهی کشید و چشماشو گرد کرد.
بی اعتنا به جیمین کمی از عطر شانل مورد علاقشو روی مچش مالید.
جیمین به بی اعتناییش نگاه کرد ناامیدیش در این نقطه به اوج خودش رسید.
_ تو اصلا به حرف من گوش میدی؟
با عصبانیت شروع به اعتراض کرد :پدرت کیم جیسونگ همه چی رو میدونه همه چی !
همونطور که این باند هرروز بدتر میشه با افزایش تعداد معاملاتی که اخیرا صرفا بخاطر رفتار تو از دست دادیم.
بعد جت احمقانه ما که به این آمریکایی ها فروخته میشه
و وسواس همیشگیه تو برای تاسیس سازمان خیریه هنرمندا
اون همه چیزو میدونه و میبینه تهیونگ !
رئیس اوباش دندانهاشو روی هم سایید درحالیکه رولکسش رو به دستش میبست و به بالا نگاه نکرد
جیمین ناله بیچارهای سر داد و پل بینیشو نیشگون گرفت.
_تو احمقی؟ مهم نیست که اهمیت میدی یا نه !
باید یادآوری کنم قبل اینکه همه اینهارو به ارث ببری جیسونگ به گنگ کیم حکومت میکنه
پادشاهی اون مرزها ملی رو گسترش داده و تو؟
از وقتی که پا گذاشتی چیکار کردی؟هاه؟ چیزایی مثل رد پیشنهاد مهم تجارت اسلحه از طرف فیلیپین چرا؟ چون رهبرش اسمتو اشتباه نوشته بود!!
تهیونگ با یادآوری این خاطره پوزخندی زد و سرش رو به نشانه مثبت تکان داد
_اما اون لایقش بود واقعا چه کسی تهیونگ رو کلاهبردار جنگلی میخونه؟ اون کاملا منو مسخره کرد
قبل از اینکه به توهین فرضی بخنده گفت.
جیمین قبل از اینکه جواب بده خودش رو آرام کرد و نفسی گرفت.
_اون خوب نبود؟ اون فقط ناخوانا بود و نمیتونست بخونه
بهرحال از زمانی که مدیریت به عهده گرفتی قوی بودی اینو میدونم که هنوز جوونی و سر به هوایی
_سر به هوا نیستم
تهیونگ بین حرف جیمین دوید و لبهاشو بهم فشرد تا خندشو کنترل کنه.
_وهمیشه چیزهای دیگه رو مهم تر از باند میدونی اما باید مراقب باشی خب؟ میدونی که من بهترین دوستتم از تو توی هرکاری حمایت میکنم چه باند باشه یا نباشه واقعا اهمیت نمیدم اما من به تو اهمیت میدم.
تهیونگ پوزخند شیطنت آمیزی زد و ابروشو خاروند
_مگه قرار نیست این کار باعث بشه باهاش سر و کله بزنی
_تهیونگ!
تهیونگ دستاشو به نشانه تسلیم الکی بالا برد
_باشه باشه خب جیزز جیمینا
مرد کوتاهتر غرغری کرد و مشتش رو پرتاب کرد به امید اینکه به فک تهیونگ برخورد کنه اما تهیونگ جاخالی داد و مچ جیمینو گرفت
_قول میدم این بار گند نزنم من اینو خوب انجامش میدم باشه؟
تهیونگ صمیمانه گفت و منتظر به جیمین نگاه کرد و چهره جیمین از نفرت در هم پیچید موقعی که بوسه پرندهای از طرف مرد دریافت کرد.
_درسته
مرد کوتاهتر سری تکان داد
"انگار باید بهت اعتماد کنم"
جیمین چشمهاشو بست و با خودش زمزمه کرد.
حق با اون بود همونطور که حدس زده بود ملاقات پدر و پسر همان لحظهای که دوست و رئیس احمقش وارد دفتر پدرش در گلندال شده بود رو به سراشیبی رفت.
پدرش و رئیس بزرگتر جیمین کیم جیسونگ از زمان ورودشون روی صندلی چرمی بزرگ نشسته بود و سیگار آشنایی دست داشت و با چشم های تیره به پسرش خیره شده بود و درست حرف نزده بودند.
هرکس در موقعیت تهیونگ قرار میگرفت یا شلوارش رو میسوزاند یا از کشور فرار میکرد اما بنظر میرسید تهیونگ تحت تاثیر قرار نگرفته بود و بجای اون تصمیم گرفته بود با کارت طلایی اسم پدرش رو میز بازی کنه
_اوه پدر کی این دفتر و بمن میدی؟
کوچکتر با خوشحالی پرسید و کارت رو بلند کرد : واقعا به چنین مکانی نیاز دارم
_برای چی تا بتونی به یک اسباب بازی یا یه مکان برای انجام کارای مزخرف تبدیلش کنی؟
پدرش زمزمه وار در حالی که سیگار رو به میز میزد گفت.
تهیونگ هردو ابروشو بالا انداخت و لبهاشو با لبخندی شیطنت آمیز جمع کرد.
_در واقع این ایده بدی نیست
نامجون حرف پسر رو قطع کرد :آقای کیم
و بخاطر حماقت تهیونگ ضربهای بهش تو ذهنش زد
_بزارید گوشهاتونو برای این قرض بگیرم
جیسونگ کمی سرش رو برگردوند تا نامجونو ببینه
_توعم برای من چارهای نذاشتی حتی یه قاطر هم از این اینجا منطقی تر صحبت میکنه
رئیس جوان نفسی کشید با انگشت به خودش اشاره کرد اما هیچکس بهش توجهی نکرد
_ بمب گذاری در گوانگجو موفقیت بزرگی بود ما موفق شدیم با باج گیری از دولت اجازه تجارت آزاد از بندر جنوبی در ازای حفظ دبیر خانه بگیریم فروش تا خود ماه ایندست
نامجون نگاهی به تهیونگ که حالا داشت با گردنبندش ور میرفت انداخت و لبخندی زد : شاید باورتون نشه قربان اما این تهیونگ بود که به تنهایی اونو رهبری کرد
جیسونگ نگاهی به تهیونگ که غرق دنیای خودش بود انداخت و با تنفر زبان چرخاند
_اگه یکی بهم بگه یه موش این کارو کرده باور میکنم نامجون
عصاشو برداشت و ایستاد و لنگان لنگان میز رو دور زد و به جایی که تهیونگ نشسته بود رسید و با پوزخند کوچکی بهش نگاه کرد
_چون این چیزی جز یک رسوایی به عنوان رهبر نیست و حتی بیشتر از اون به عنوان یک کیم
پوزخند تهیونگ زشت شد و به صندلی تکیه کرد و با تمسخر به پدرش نگاه کرد
_ اوه اگر اینطوره میتونین نام خانوادگیتونو برای خودتون نگه دارید من تازه فهمیدم بهرحال فامیل دیگه رو بیشتر دوست دارم
جیسونگ با تمسخر بهش نگاه کرد
_من تورو تماشا کردم بچه هیچوقت فکر نکن من خوب نیستم ؟ یک لغزش
اون خم شد کنار تهیونگ و در گوشش زمزمه کرد :تو رفتی
پدرش با بازیگوشی صداشو بلند کرد: جلسه لغو شد زود میبینمت اوه تولدت مبارک
پدرش با بازیگوشی بلند حرف میزد و تمام جدیتش از بین رفت
_برای تولدت یه پنی میریزم به حسابت میتونی با دوستات خوش بگذرونی صداش چطوره نامجون؟
جیسونگ با لبخندی که شبیه لبخند تهیونگ بود لنگان لنگان از دفتر خارج شد
تهیونگ به مشت گره شدش نگاه کرد و اونو روی میز از جنس بلوط کوبید و دندانهاشو از شدت حرص به هم میسابید
_چقدر دلم میخواست جای اون مرد روس که پنج سال پیش به پاش شلیک کرد باشم
جیمین نیشخندی زد و بهش نزدیک شد و آرام به پشتش زد
_به طرز شگفت انگیزی خوب عمل کردی طبق معمول مزخرف بود خوشحالم میریم خونه پیف
نامجون سرشو با خوشحالی تکان داد و به سمت تهیونگ برگشت
_درباره تولدت دوست داری چطور باشه برای خوردن چی؟ جینی میتونه هرچی که بخوای رو تهیه کنه
اون این پیشنهادو داد چون میدونست این شیوه مورد علاقه تهیونگ برای جشن گرفتنه.
_یا بریم کلوب مثل موقعی که 18 ساله شدی اون مهمونی عالی بود
جیمین تلاش نامجون برای تغییر فضا فضارو احساس کرد
تهیونگ به بالا نگاه کرد در حالی که دندانهاش بیرون زده بود لبخندی زد
_اقایون ازتون ممنونم اما من از قبل برنامه هایی دارم
گفت و در حالی که از جاش بلند میشد کتش رو تکاند
جیمین پوزخندی زد و دستاشو روی سینش گره زد
_میتونیم بپرسیم با کی؟
_یه بچه گربه خاص...__________________________
سلام امیداورم از پارت جدید راضی باشین
میگم موافقین هفته ای ۲بار آپ بشه یا با همین ۵شنبه ها اوکین؟
کامنت و ووت یادتون نره🦖
YOU ARE READING
Fast Draw
Fanfictionکیم تهیونگ رئیس مافیای خشن که برای استراحت خودشو در شهر کوچکی معرفی میکنه! و در این بین از افسر جئون تازه کار خوشش میاد و اونو میدزده چه اتفاقاتی قراره از این به بعد بین افسر ترسو و مافیای خشن بیوفته؟ ▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎ پارتی از فیک: _ حالا بر...