32

1K 140 8
                                    

_پس از اول شروع می کنیم, درسته؟

_همه اینا از شب مهمونی شروع شد ... شبی که ظاهراً تلفنتو گم کردی اره؟

جونگکوک سرشو تکان داد و با نهایت تمرکز نگاه کرد که جیمین به سمت تخته سیاه دیواری موقت حرکت می کنه و نکته زیر دایره  اول  یادداشت می کنه

_تلفن گم شد شب مهمانی و روز بعد پلیس به ما حمله می کنه که طبق تحقیقات هوسوک با تلفن تو تماس گرفته شد.

جیمین زمزمه کرد چانه‌اش رو خاروند قبل از اینکه اونو به عنوان دومین نکته روی دیوار اضافه کنه گفت

_حدس می‌زنم همون روزیه که با اطلاعات کره تماس گرفته شده که احتمالاً نشون میده  که تو برای تسلیم یا چیز دیگه‌ای آماده بودی

جونگکوک به سادگی سرشو تکان داد و لحظه‌ای فراموش کرد که اون مورد هدف بوده شده بود و آن دو در حال بررسی هستن که چه کسی این کار رو انجام داده

_فکر میکنم

جونگکوک گفت و انگشت اشاره و شستش رو به بینیش فشار داد داد سعی کرد احساس مراحم داخل سینه‌اش رو از بین ببره

_هنوز نمی فهمم چرا کسی این کارو کرده

_ساکت بزار تمرکز کنم بگو بعدش چیشد تلفنتو کجا پیدا کردی؟

مرد ازش پرسید در حالی کا دستاشو به پشتش گره زده بود و جلوی دیوار قدم میزد.

_بهت گفتم که تو اتاق سوکجین هیونگ پیدا کردم

_نه, دقیقا از کجا پیداش کردی؟ روی تختش بود؟ میز؟ طبقه....کجا؟

جیمین جلوتر رفت و حالتی بسیار جدی در چهره داشت کوک آب دهانش رو قورت داد و کمی در موردش فکر کرد و سریع جوابو زمزمه کرد که باعث شد بزرگتر بایسته

روی میز.. کنار تخت و کنار پنجره

جیمین لب هاشو به هم فشار داد و چشماش از حرف های پسر ریز شد

_از پنجره به طور تصادفی پرت شده؟

کوک با بی خیالی سری تکان داد.

_اره پنجره جای سئوکجین تکه تکه شده بود  احتمالاً زمانی اتفاق افتاد که هیونگ گفت خواب بوده و کسی سعی داشته بهش حمله کنه

جونگکوک چشماشو گشاد کرد و به جیمین نگاه کرد که با حالتی کشف شده‌ای‌ بهش نگاه میکنه و شکشو تأیید کرد پس اون اونجا بود!

_خبرچین واقعی که تلفن منو دزدید و با پلیس تماس گرفت اونروز اونجا بود

جونگکوک نفسی زد

_اره و وقتی فرصت پیدا کرد, تلفن رو به خونه برگردونه داخل اتاق جین هیونگ انداخته چون اون روز تنها بود. بقیه بیرون بودیم و اون به کسی نیاز داشت تا گوشیرو از طریق اون برگردونه به خودت که نقشش عملی شد.

جیمین که از این حدس و گمان به همان اندازه مبهوت به نظر می رسید گفت

_اون احتمالاً زمانی خوش شانس بوده که خودت اونو پیدا کردی

_ و روز بعد جانگیونیم با من تماس گرفت و از من خواست که در ازای زندانی کمتر یا احتمالاً وتیقه علیه تهیونگ شاهد بشم

پسر مو آبی به بالا نگاه کرد

_اما احتمالاً اینم یک تله بود. برای اینکه اونا بتونن محل دقیق ما رو ردیابی کنن

جیمین زمزمه کرد و به سمت تخته سیاه برگشت و قبل از بهم پیوستن رویدادهایی که در همان روز اتفاق افتاد بقیه نکات رو به طور خلاصه یادداشت کرد.

اون به فهرست کوچک نگاه کرد و تمام احتمالات رو محاسبه کرد

_اوهوم... جیمین هیونگ میتونم چیزی پیشنهاد بدم؟

جونگکوک بعد از مدتی صحبت کرد و بزرگتر در جواب زمزمه کرد

_نمی تونیم... منظورم اینه که می تونیم به تهیکنگ در مورد همه اینها بگیم؟ منظورم اینه که  چون تو و هوبی هیونگ به من باور دارین شاید اون اینو در نظر بگیره

_نه

جیمین حرفش رو قطع کرد حتی پشت سرش رو هم نگاه نکرد

_هیچ کاری نمیشه کرد

_ا اما

_جونگکوک واقعا؟ میدونی این یعنی چی؟ تهیونگ متوجه ميشه که تو هنوز زنده ای و همه چیز به باد میره! و ما هنوز نمیتونیم بی گناهی تو رو ثابت کنیم تا زمانی که خبرچین واقعی رو پیدا کنیم. چی ميشه اگه اون دوباره دستور بده تو رو بکشیم؟

جونگکوک دهنش رو بست.

جیمین تاکید داشت, تا زمانی که خیانتکار واقعی رو پیدا نکردند اون هنوز به عنوان متهم حساب میشه.

اگر به تهیونگ می گفتند همچنین متوجه می شد که اعضای باندش برای نجات جونگکوک بر  علیهش عمل کردند و این فقط وضعیت رو بدتر می کرد

پسر با هق هق کرد و با انگشتاش بازی می‌کرد

_هیی...

جیمین لب هاشو به هم فشرد و جلوی پسر نشسته خم شد

_داری به چی فکر می کنی؟

جونگکوک شانه هاشو بالا انداخت و به طرفی نگاه کرد اما بغضش به خوبی نمایان بود و باعث شد جیمین لبخند کوچکی بزنه

_به زودی همه چیز تموم میشه قول می دم

بزرگتر به آرامی گفت اما پسر به شدت سرشو تکان داد و بینیشو بالا کشید ایستاد و نفس تندی کشید

_منو خنگ صدا کن اما دلم براش تنگ شده

چهره جیمین برای لحظه‌ای سفت شد و به خوبی می دونست که پسر در مورد کی صحبت می کند اما بعد خودشو آرام کرد.

جونگکوک هیچی نمیدونست.

_اره شرط میبندم که اونم همین کارو میکنه.

بزرگتر به خشکی درحالی که از جاش بلند شد و به سمت دیوار برگشت گفت

_فردا برای امنیت خودت, تو رو به جایی نزدیکتر به مخفیگاه میبرم

جونگکوک با چشمان خیسش به بالا نگاه کرد قلبش بی اختیار از این فکر که دوباره به تهیونگ نزدیکتر میشد شاد شد.

اون می‌دونست که این احمقانس کاملاً و به شدت احمقانست که اون امیدوار باشه

اما نمی‌تونست جلوی خودشو بگیره دلش هميشه همینطور ضعیف بود. و برای یک رئیس مافیا بسیار ضعیفه

جیمین صحبت کرد و پسر رو از افکارش بیرون کرد

_من یک ایده دارم

اون نگاه کرد که بزرگتر دستش رو بالا برد و زیر دایره اول ضربه زد و برگشت و با نگاهی تیز به تهیونگ نگاه کرد.

_شب مهمانی واضحه که مقصر هر کسی که باشه اون شب در مهمانی حضور داشته تا گوشیتو بدزده
من می تونم از هوسوک هیونگ بخوام لیست محدود مهمونا و دوربین های مداربسته را بررسی کنه  ببینیم میتونیم اطلاعاتی به دست بیاریم یا نه

جونگکوک قبول کرد که این بهترین ایده تا الان بود. شاید بتونند اول شواهد کافی جمع آوری کنن وبعد به رئیس نزدیک بشن

این بار تهیونگ قطعا بهش گوش می ده

Fast DrawWhere stories live. Discover now