~Part 4~

2.1K 490 374
                                    

یعنی امگام دیگه ددی رو نمی‌خواد؟

این جمله‌ی لعنتی چندین و چند بار با همون صدای بم و لحن جذاب و اغواکننده توی سرش تکرار شد و همون سرِ سوزن مقاومتی که توی وجودش باقی مونده بود رو به طور کامل محو و نابود کرد.
مغزش با تمام توان جیغ می‌زد که عقب بکشه و از اتاق مشترکشون فرار کنه، حداقل برای حفظ وجهه‌ی مقتدرش! اما اون امگای لوسِ لعنتی درونش داشت برای دوباره لمس‌شدن توسط آلفاش خودش رو می‌کشت. فرومون‌های آلفاش تاثیر خودشون رو گذاشته بودن.

جدال درونیش با حلقه‌کردن دست‌هاش به دور کمر لخت آلفاش خیلی زود به پایان رسید. با سرعت غیرقابل‌باوری خودش رو به بدن گرم آلفاش چسبوند و با صدای لرزونی به حرف اومد:
-می...می‌خواد.

و همین زمزمه‌ی کوتاه برای شکل‌گیری یه لبخند پررنگ روی لب‌های آلفا کافی بود. نقاش کوچولوی دوست‌داشتنیش توی بغلش مچاله شده بود و داشت بینی دکمه‌ایش رو به گردن آلفاش می‌مالید و کاسه‌ی صبر چانیول رو لبریز می‌کرد‌.

-چی گفتی؟
چانیول بعد از اینکه امگای کیوتش رو از توی بغلش بیرون آورد با لحن نرمی پرسید. خیلی واضح حرف بکهیون رو شنیده بود اما این باعث نمی‌شد که رویِ بدجنس و شیطونش رو کنار بذاره.

امگای روبروش نگاه مرددی بهش انداخت. دست‌پاچه و خجالت‌زده به نظر می‌رسید و همین باعث شد لب‌های آلفا برای شروع یه مکالمه‌ی جدید از هم فاصله بگیرن اما بکهیون پیش‌دستی کرد.

-گفتم... که...
قبل از اینکه حتی بتونه جمله‌ش رو کامل کنه، دست چانیول زیر چونه‌ش قرار گرفت و صورتش رو بالا آورد. حالا چشم‌های درشت آلفاش بهش خیره شده بودن و حس می‌کرد داره زیرِ اون نگاه خیره آب می‌شه.

-وقتی داری باهام حرف می‌زنی باید نگام کنی لاو.
لحن آلفاش در عین نرم بودن، جدیت خاصی داشت که باعث می‌شد نتونه نگاهش رو ازش بگیره. نفس عمیقی کشید و دوباره تکرار کرد.

-گفتم... که... ددی رو می‌خوام.
به سختی و درحالی‌که که نگاه آلفاش هنوز هم روش بود گفت و چشم‌هاش رو بست. گرمای شدیدی رو حس می‌کرد و مطمئن بود گونه‌هاش کمی رنگ گرفتن.

لب‌های آلفای قدبلند به خنده باز شدن و صدای بمش توی فضای خالی اتاق پیچید  و همین باعث شد پلک‌های امگا از هم فاصله بگیرن. به هیچ وجه نمی‌خواست خنده‌های قشنگ آلفاش رو از دست بده. در جواب آلفا اون هم لبخند زد و بدنش رو برای دوباره گم‌شدن توی اون آغوش گرم جلو برد.

چانیول با لبخند پررنگی که به نظر می‌رسید قرار نیست فعلا از روی صورتش پاک شه، امگاش رو بغل کرد و سرش رو جلو برد.
بکهیون با فکر به اینکه احتمالا آلفای جذاب روبروش می‌خواد گردنش رو ببوسه، سرش رو عقب برد و سعی کرد به آلفاش فضا بده، بی‌خبر از مقصد لب‌های پف‌دار همسر شیطونش.

Saving You In ColorsWhere stories live. Discover now