۴.مافین‌های دردسرساز!

383 90 39
                                    


این چپتر دارای محتوای اسماته، لطفا به ریت سنی توجه کنید ❤

بعد گل‌کاری کردن داخل باغچه، بازی بل و چانگبین و پیتر حدود یک ساعت طول کشید و وقتی چانیول برای بردن بل و چانگبین به خونه‌ی جیون داوطلب شد، بکهیون زیاد با این مسئله موافقت نکرد. چون جیون از قبل به بل پیام داده بود که پدربزرگ و مادربزرگش همونجا منتظرشون هستن.

البته چانیول ادعا می‌کرد که پدر بکهیون یک‌بار حاضر شده بهش سلام بده و حالش رو بپرسه و این مسئله برای خودش نوعی پیشرفت بزرگ توی روابطشون به حساب میاد. بعد چندین سال آقای بیون فقط می‌تونست به یه سلام و احوال پرسی ساده با چانیول اکتفا کنه چون هر از گاهی با سهون برای دیدن نوه‌های عزیزش می‌اومد. از پسرش ممنون بود که گذاشته توی پاریس بمونن و از طرفی به سهون هم توی فروش تابلوهاش کمک کرده. و دست کم آقای بیون به این می‌تونست افتخار کنه که پسرش به یه مرد دوست داشتنی و خانواده دوست تبدیل شده. خوشحال بود که پسرش شبیه به خودش نشده اما یک سری افکار و تعصبات رو نمی‌شد دور بریزه پس در نتیجه تا می‌تونست به محض دیدن چانیول، اخم می‌کرد و زیر لب فحش‌های نامناسبی رو زمزمه می‌کرد. توی اینجور مواقع چانیول بیشتر به این پی می‌برد فحش دادن بکهیون یا بل در کنار آقای بیون واقعا چیزی نیست.

خوشبختانه مثل هر هفته، چانیول از اینکه بکهیون بهش اجازه نداده بود بچه‌ها رو به خونه‌ی جیون برسونه، ناراحت به نظر نمی‌رسید. در عوض با بیخیالی و یه کاسه‌ی پر از کورن فلکس، داشت سریال جنایی می‌دید و بکهیون توی اتاق تمرین مشغول نواختن قطعه‌ی والس بود. البته برای فردا برنامه‌ی کلاسی نداشت و همچنین چانیول هم نه وقت دفتر داشت و نه وقت دادستانی.

بکهیون می‌تونست دلخوری کوتاه همسرش رو حس کنه. اما اگر روز استراحتشون به این می‌گذشت که همسرش طبق عادتش با اشتیاق سریال جنایی فرانسوی مورد علاقه‌اش رو ببینه و خودش هم با نت نویسی توی اتاق تمرینش مشغول بشه، واقعا از ته دل ناراحت می‌شد. چون به نظر می‌رسید هنوز حس خیلی مزخرفی نسبت به اینکه همسرش درست وقتی که کم مونده بود سکس داشته باشن، از اتاق انداخته بودتش بیرون، داشت. حالا هم که چانیول شروع به نادیده گرفتنش کرده بود و مثل هر روز تعطیل داشت سریال می‌دید.

البته اینطور نبود که چانیول و بکهیون همدیگه رو به خاطر مسائل کاری خیلی نادیده بگیرن یا از هم فاصله بگیرن. در واقع اون‌ها از این نظر زوج موفقی به نظر می‌رسیدن. به جز مواقعی که بحث بل وسط می‌اومد. بل حساس‌ترین و آسیب‌پذیرترین نقطه‌ی زندگی چانیول و بکهیون بود و بیماری‌اش خیلی ازشون انرژی گرفت. جفتشون به این عادت کرده بودن که دخترکشون رو میون پرهای قو نگه دارن در حالی که زیاد به چانگبین اینطور سخت نمی‌گرفتن.

چانگبین اجازه داشت خطر کنه و ریسک‌پذیر باشه. اجازه داشت با دوست‌هاش بازی کنه و راهی دوچرخه سواری با اون‌ها بشه. اجازه داشت توی شهربازی‌ها سوار وسایلی بشه که بل ابدا اجازه نداشت و اینجا نقطه‌ی غمگین خانواده‌ی پارک و بیون بود؛ قلب بل، قلب تپنده‌ی تک تک اعضای این بند چهارسویه بود. اگر یک گره پاره می‌شد، گره‌های بعد هم مثل قبل نمی‌تونستن به هم وصل بمونن. خانواده‌ی پارک و بیون همچین مکانیزمی داشتن. همه‌شون به نحوی برای محافظت کردن ازش تلاش می‌کردن و اگر صادقانه به این موضوع نگاه کنیم، بیشترین کسی که روی این مسئله حساسیت بیشتری به خرج می‌داد، بکهیون بود.

Lost In Paris {Afterstory}Where stories live. Discover now