Chapter 16

1.3K 195 57
                                    

JUNGKOOK'S P.O.V

هفته ها به سرعت میگذشت، درس تهیونگ روز به روز ضعیف‌تر میشد.

پایین‌ ترین نمره همیشه متعلق به اون بود.

که البته دیگه تقریبا از دلیلش مطمئن شده بودم.

هر روز حرکات و نگاهشو تو مدرسه تحت نظر داشتم و روز به روز این مسئله که اون نسبت بهم یه احساساتی داره برام واضح‌ تر میشد.

هرچند، به دلایل نامعلومی گاهی اوقات ازم دوری میکرد، شاید میخواست متوجه رفتاراش نشم، اما دیگه دیر شده بود.

ترم پاییز ۲۰۱۶ به پایان رسید، با ناراحتی نمره‌ی ماهانه‌ی تهیونگ رو وارد کردم، چاره‌ای نداشتم، اون تمریناشو تحویل نمیداد و امتحاناشم خراب کرده بود.

سال نو ۲۰۱۷ از راه رسید، مدرسه طبق رسم، دعوت‌ نامه‌ی جشن سال نو رو به ایمیلم فرستاد، اما من علاقه‌ای به شرکت تو اینجور مهمونیا نداشتم، با وجود اینکه میدونستم تهیونگ ممکنه اونجا باشه، اما میخواستم لحظه‌ی سال نو کنار بچه‌هام باشم.

تهیونگ ۱۷ سالش شده بود، اینو به لطف پیج اینستاش فهمیده بودم.

بعد از سال نو، با یه آیدی مسخره اکانت فیک ساخته بودم و تو اینستاگرام پیداش کرده بودم، پیجش پابلیک بود و تقریبا ۷۰۰ تا فالوور داشت، اما برای اینکه استوریاشو ببینم نیاز به پیج فیک داشتم. بخاطر همین دست به اینکار زده بودم.

کارم بچگونه بود، اما واقعا کنجکاوی حتی یک لحظه تنهام نمیذاشت.

آخرین پستش مربوط به روز تولدش بود، تو عکس یه کیک وانیلی بزرگ دستش نگه داشته بود که روش شمع بنفشی با عدد ۱۷ قرار داشت. تاریخ تولدشو به خاطر سپردم، ۳۰ دسامبر...

انتظار داشتم تو پیجش با اعضای خانوادش عکس گذاشته باشه، اما بنظر میرسید برخلاف تصورم تهیونگ تو این مورد آدم پرایوتی باشه، چون همیشه عکساش جوری بود که چهره‌ی اعضای خانوادش یا مشخص نبود یا از تصویر کاتشون کرده بود.

باوجود اینکه میدونستم پسر اونه، اما بازم نمیتونستم ازش متنفر باشم...

هر بار که عکساشو نگاه میکردم، دنبال یه نقص میگشتم، زوم میکردم روی چهرش...

تلاش میکردم یه نقص پیدا کنم تا فقط شاید بتونم یه کم از علاقم نسبت بهش کم کنم، اما مشکل اینجا بود کیم تهیونگ هیچ عیب و نقصی نداشت.
اون فوق العاده بود.

قلب ضعیف من چطور میتونست مقابل همچین پسری تسلیم نشه و خودشو بهش نبازه؟
غیر ممکن بود...

تعطیلات سال نو به پایان رسید و بعدش دوباره ترم جدید شروع شد، ترم زمستان و بهار ۲۰۱۷

مدرسه مشابه ترم‌های قبل، جلسه‌ی اولیا و مربیانی برگزار کرد. البته من نتونستم شرکت کنم چون یونا و جونگین سرما خورده بودن و مجبور شدم بمونم خونه تا مراقبشون باشم.

☃️Snowman(KookV)🔞Where stories live. Discover now