twenty-nine

325 67 45
                                    

از اولشم میدونستم دیدن مادر جنی قرار نبود خوب پیش بره. ته دلم میدونستم امکان نداشت تلاشی بکنه تا منو درک کنه. تمام مدت با نگاهی که انزجار ازش داد میزد بهم زل زده بود. اما برام اهمیتی نداشت.

همش بخاطر جنی بود. اون میخواست تا مادرشو ببینم و من جرات نه گفتن به اون چشم های گربه‌ای شکل خوشگلش نداشتم.

" خیلی تو کفشی" جیسو بهم گفت و ضربه ای به شونه ی چپم زد. چشم غره ای رفتم و نگاهی به اطراف انداختم. از اونجایی که تهیونگ برگشته بود سئول مدام ازم میخواست تا دوستامو با خودم به آپارتمان خواهرش که در حال حاضر اونجا زندگی میکرد ببرم.
جیسو رو با خودم آورده بودم و الان داشت سر عشق یک طرفم به جنی کیم سر به سرم میذاشت.

" نخیرم!" گفتم و یک گلوپ از آبجوم خوردم.

این سومین پارتی توی سه روز گذشته بود و شک داشتم قرار بود پارتی دیگه ای در کار باشه. تهیونگ که تبدیل به یک آدم کاملا اجتماعی شده بود داشت با دوستایی که توی سئول داشت خوش میگذروند و همچنین با چند نفر از دوستاش که از فرانسه اومده بودند.
جیسو تصمیم گرفته بود از کنار من جم نخوره.
چند نفری از دوست های فرانسوی تهیونگ سعی کردند سر صحبتو باهامون باز کنند اما چون جیسو بلد نبود به زبونشون حرف بزنه احساس راحتی اطرافشون نداشت.

‏Tu veux que je te prenne un autre verre"
(ت:میخوای برات یه نوشیدنی بگیرم؟)"
پسری با موهای مجعدش ازم پرسید.

"None merci
(ت: نه ممنون."
جواب دادم که باعث شد سری تکون بده و راهشو بکشه و بره.

دوستای تهیونگ خوب بودند اما ترجیح میدادم تمام شبو کنار جیسو بمونم تا اینکه با آدم هایی که قرار نبود دیگه هیچوقت ببینمشون لاس بزنم.

"چطوری فرانسوی یاد گرفتی؟"
جیسو با نگاه کنجکاوش ازم پرسید.

"خودم و تهیونگ که بهم کمک میکرد."شونه ای تکون دادم.

"نمیفهمم چرا همه یهو میخوان فرانسوی یاد بگیرن. زبون خودتون براتون کفایت نمیکنه؟"

خندیدم و بطری آبجومو روی میز گذاشتم.

" فقط منم که دارم فرانسوی یاد میگیرم"

"جنی هم داره یاد میگیره" گفت و باعث شد ابرویی بالا بدم. " حالا که حرف جنی شد دیروز بهم گفت از وقتی که مادرشو دیدی نادیدش میگیری. انقدر بد بود؟"

اگه روراست باشم آره افتضاح بود. با اینکه میدونستم مادر جنی آدم ذهن بسته ای بود و انتظار برخورد بدشو باهام داشتم، اما بازم انتظار داشتم جنی ازم جلوی مادرش دفاع کنه. چقدر احمق بودم که امید داشتم جنی طرف منو بگیره. درحالی که مادرش داشت هرچی از دهنش
در می اومدو بار من می‌کرد ساکت مونده بود. حرفای مادرش نبودند که باعث ناراحتیم شده بودند، هیچ کاری نکردن جنی بود که برام درد داشت.

Homophobix | JLWhere stories live. Discover now