5.

1.3K 197 25
                                    

Jimin pov.

امروز سرمون به نسبت شلوغ تر بود و جین هیونگم مشغول کار بود و سعی میکرد تند تند سفارشا رو حاضر کنه منم کمکش میکردم ، جدا امیدوارم امشب کمردرد و پادرد نگیرم...
ودف پس پارتنر من کو خب؟
اون دوتا احمق ددی نما هم حتی پیداشون نیست!!

داشتم غر میزدم که متوجه شدم گوشیم تو جیبم میلرزه ، با گفتن به هیونگ دستام رو پاک کردم و رفتم بیرون که جوابش رو بدم..ناشناس بود.

+الو؟سلام.

×سلام بیبی

این همون کودک بانی فیسه!!!!حلال زادم هستن بی ناموسا‌..چیکارم داره..

×یعنی داری میگی فقط با صدام خیس شدی؟

+خیس؟همین که بالا نیارم خودش کلیه مرتیکه ، چیکار داری؟

×چه خشن..طوری نیست اوکیت میکنم..
تا دو ساعت دیگه آماده باش با ته میایم دنبالت.

+کی تو گوشت خونده قراره بهت بگم میام؟چی تو‌ خودتون دیدین اینقدر مینازید به خودتون؟نمیام.

×دو ساعت دیگه دم رستورانیم ، آماده نبودی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.

به تماس که قطع شده بود نگاه کردم.
فکر میکنن من یه باتم بیبی کیتن لوس و حرف گوش کنم؟برای نشون دادن اینکه من کی هستمم شده میرم.

رفتم سمت اتاقم تو طبقه دوم که البته برای من و جین هیونگ بود..
کمد رو باز کردم و لباسا رو‌ برانداز کردم.
فکر کنم این پیراهن سفید با این شلوار چرم خوب جور بشه..

با پوشیدن لباسا تو ایینه نگاه کردم و بعد زدن عطر وانیلیم رفتم پیش جین هیونگ بهش گفتم یکم زودتر میرم امروز...با تموم شدن کارام تو رستوران اومدم بیرون و منتظرشون موندم که متوجه ساعت شدم که چند دقیقه مونده.

با پاهام سنگا رو شوت میکردم اینور اونور که متوجه شدم یه ماشین مشکی غول پیکر جلوم نگه داشت و بوق زد..زیاد توجهی به ماشین نکردم و آروم رفتم که پشت بشینم ولی در جلویی باز شد و ته اومد بیرون.

-بیا جات رو پای منه ، کوک رانندست کسیم قرار نیست پشت بشینه!

پشت چشمی نازک کردم و دیدم هنوز پا وایساده..

+خب بشین مرتیکه دراز تا من رو پات بشینم دیگه

تا بیام ادامه غرامو بزنم زیر پام خالی شد و متوجه شدم بغلم کرده و نشستیم تو ماشین و من و گذاشت رو پاش.

+یااا اگه میوفتادم چی؟بعد حسرت یه پارتنر کوفتی به دلم میموند...

×فعلا که دو تا داری بیب نگران نباش حسرت نمیمونه برات

+سلامی گفتن احوال پرسی ای گفتن

بعد گفتن حرفم متوجه اسپنکی رو رونم شدم تا ته اومد دستش رو برداره دوباره گذاشتم سرجاش.

What do you think?Kde žijí příběhy. Začni objevovat