4.

46 24 17
                                    

با همون کت و شلوار همیشگی ، درحالی که یکی از دستاش داخل جیبش بود توی مسیر پارک قدم میزد.

چند وقت بود که همین کار ساده رو هم انجام نداده بود ؟

چند دقیقه ای بود که به دنبال همون پسر وارد این پارک شده بود ولی هنوزم که هنوزه اون پسر رو پیدا نکرده بود.

_اووو پدافشکی چیکارر میتونیی

سرشو سمت منبع اون صدا چرخوند.
یه دختربچه با پیرهن آبی روشن ، موهای قهوه ای که بین چمنا روی زمین نشسته بود و با عروسکش حرف می‌زد.

با به یاد آوردن صحنه ای که قبل از ورود به پارک دیده بود سمت دختربچه حرکت کرد.

کنارش زانو زد ؛
هی خانم کوچولو ، اینجا چیکار میکنی ؟

دختربچه نگاهشو از عروسکش گرفت و به مرد غریبه رو به روش داد .؛
با پدافشکی باژی میتوونم آقا.

ابروهاش رو بالا برد و سعی کرد به تلفظات غلط اون بچه توجهی نکنه ؛

_تنها ؟  اونم تو پارک به این شلوغی ؟

دختربچه اخمی کرد و تند تند سرشو به نشونه مخالفت تکون داد ؛
نههه با شوشو اوومدم !

و بعد تموم شدن جملش لبخندی زد که باعث معلوم شدن دندونای خرگوشیش شد.

لب هاش بعد مدتی زیر همون ماسک مشکی و پارچه ای رو صورتش به لبخندی کشیده شدن .

_ اون الان کجاست ؟

دختربچه یهو انگار که تازه متوجه اطرافش باشه سریع بلند شد و بعد از چسبوندن عروسکش به خودش به اطراف نگاه انداخت .

صبر کن ببینم اون الان داره گریه میکنه ؟..

کنار دختربچه رفت و آروم دستش رو روی موهای نرمش کشید .

_ هی هی چیشده خانم کوچولو ؟

دختربچه همینطور که سادش رو ، رو چشماش می‌کشید سمت مرد غریبه چرخید ؛
هق فکر تونم.. شوشو کم سُده هق ..آقا

پوزخندی زد و بعد از گرفتن دست کوچیک دخترک بین انگشتاش اونو به آرومی دنبال خودش کشید.

_با هم پیداش میکنیم هوم ؟
.
.
.
*Yoongi*

من اونو گم کردم !

همینطور طول مسیر پارک رو میدوییدم تا بتونم پیداش کنم .
به صورت تک تک اون بچه ها نگاه کردم .

اما هیچکدوم از اونا سویان نبود !

سمت خانومی که گوشه پارک نشسته بود رفتم ؛

ببخشید خانم ، شما یه دختربچه با موهای قهوه ای و پیراهن آبی روشن که قدش تا اینجا  (با دستش به اندازه یکم پایین تر از کمر خودش اشاره میکنه)  باشه ندیدید؟!

زن کمی فکر کرد و بعد انگار که چیزی یادش اومده باشه از سر جاش بلند شد و به سمت چپ مسیر پیاده روی اشاره کرد .

_اوه چرا چرا یه دختربچه با همین مشخصات همین ده دقیقه پیش با یه مرد قد بلند که کت و شلوار مشکی پوشیده بود رفتن!

(نکنه اونو دزدیدن !)

بعد از تعظیم کوتاهی به سرعت توی طول همون مسیر شروع کردم به دوییدن.
.
.
،
*Writer*

با دیدن دکه بستنی فروشی که اون طرف خیابون سمت دختربچه خم شد .

_هی خانم کوچولو نظرت راجب بستنی چیه ؟

*چند دقیقه بعد*

بعد از گرفتن یه بستنی وانیلی ، توت فرنگی  کنار دختربچه روی یکی از صندلی نشست و قیف بستنی رو دستش داد .

به پشت صندلیش تکیه داد و منتظر موند تا اون بچه با آرامش و تا هرچقد وقت تلف کردنی که میخواد به خوردن بستنیش ادامه بده.

دستمالی از جیبش بیرون آورد و اونو دست دختربچه داد .

_خوشمزه بود ؟

دختربچه بعد از کشیدن دستمال روی لپاش ، تند تند سرشو تکون داد .

_نمیخوای اسمت رو بهم بگی؟

+شوویان

( دوستان سویان توی تلفض بعضی حرفا خوب نیست چون تازه حرف زدن رو یاد گرفته و از لحاظ شنیداری زیاد تقویت نشده و یعنی اونارو اشتباه تحلیل میکنه مثلا  _ش و س _  رو بعضی اوقات اشتباه میکنه باهم  یا  _گ و ک  _🤌🤌🤌)

_چه اسم قشنگی داری پرنسس.

از جاش بلند شد و بعد از گرفتن دوباره دست دختربچه خواست به محوطه پارک برگرده که با شنیدن کلمه ای که گفت متعجب سمتش چرخید .

_دیکهد!!
.
.
.

*Yoongi*

هیچ بچه ای اون قسمت نبود !
من چیکار کردم .... اگه بلایی ..

با حلقه شدن چیزی دور پای راستم سرمو به سرعت چرخوندم و به سویانی که پامو بغل کرده بود و مثل کوالا بهم چسبیده بود نگاه کردم .

نفس لرزونمو بیرون دادم .

و همینجوری که زار زار گریه میکردم سویان رو بغل گرفتم .

_یااا هق دو دقیقه حواسم نبود هققققق چجوری پیدام کردی!؟

سویان همینجور که گردنمو محکم بغل کرده بود دستش رو بلند کرد و با انگشتش به گوشه پارک اشاره کرد؛

آقاهه کله هویژی برا شویان بشتنی خریدد

سرمو سمت جایی که داشت بهش اشاره میکرد چرخوندم ..اون مرد !
.
.
.

" من زنده ام "
میدونم پارت کوتاهه ۷۳۳ تا کلمه شد .
قول میدم پارت بعد طولانی تر باشه.قول....
سوالی ، نظری ، انتقادی......
مواظب خودتون باشید ، لاو یو

𝙼𝚒𝚗𝚝 𝚌𝚊𝚗𝚍𝚢 "آب نبات نعناع"Where stories live. Discover now