.5

44 19 8
                                    

کله هویجی چیه بسم الله الرحمن الرحیم...

سرمو سمت جایی که اشاره میکرد چرخوندم.
ا اون اینجا چیکار میکنه!!!!

نکنه فهمیده؟؟!!!
با چشمای درشت بهش زل زدم ، چرا داره میاد این سمتتتت!

سویان رو محکم تر بغل میکنم ؛

نترسیاا اگه خواست بهمون حمله کنه اول تورو میدم با خودش بره بعد میام نجاتت میدم.

سرمو سمتش چرخوندم.. این بچه خوابیده؟.. تو چنین شرایطی منو تنها گذاشته؟ این رسمش بود؟

با نزدیک تر شدن اون مرد چند قدم به عقب بر میدارم ، بهم زل زده.
بازم داره میاد جلو!

اینجوری نمیشه ..
دستمو سریع بالا آوردم و جلوش نگه داشتم ؛

جلو نیا جلو نیا.
ببین داداش من میدونم الان برا چی اینجایی !!  بایدم بهت بگم که اون ساعتی که اون روز ازت کش رفتمووو ، برا مخ زنی سر چهار راه دادم به یه دختره مصب انقد خوشگل بود اوف ولیییی همون دقیقه یه پسره افتاد دنبالم با قفل فرمون ، نگو اون خانومه مادرش بود :| بعد دیگه هیچی دیگه .... الان نمیتونم بهت برگردونمش.

بعد از تموم شدن حرفام نفس عمیقی کشیدم و با مظلوم ترین حالت ممکن نگاهش کردم.

چند ثانیه بهم خیره شد و دوباره شروع کرد به قدم برداشتن طرفم ؛

دِ داداش میگم ندارمممم کجا میای هی برو عقب هووی مردم داره من تجا_

با قرار گرفتن دستش رو دهنم حرفم نصفه موند .

*Jimin pov*

با چشای درشت بهم زل زد و با دهنش صدای های نامفهوم از خودش در می‌آورد.

با فکری که سرم زد لب هام زیر ماسک به پوزخندی کشیده شد.

_برام مهم نیست که چه بلایی سر اون ساعت آوردی من همین الان میخوامش پسرخوب پس بهتره بکاری که کردیو جبران کنی !
میدونی اون ساعت میلیون ها دلار می‌ارزید.
حالا دستمو برمیدارم بهتره جیغ و داد نکنی باشه.

سرشو تکون داد و چندبار محکم به نشونه موافقت پلک زد

دستمو اروم از روی دهنش برداشتم ومنتظر نگاهش  کردم .
چرا هیچ حرفی نمیزنه...

-مرتیکه گوه خر!

چی ؟... 
ابرومو بالا بردم و حرفش رو تکرار کردم.

_مرتیکه گوه خر؟

*Suga*

_مرتیکه گوه خر؟

𝙼𝚒𝚗𝚝 𝚌𝚊𝚗𝚍𝚢 "آب نبات نعناع"Where stories live. Discover now