2

435 100 19
                                    

هدف چیزیه که باید براش بجنگی!
دست و پا بزنی و حتی گاهی غرق بشی!
گریه کنی ، بخندی ، زنده بمونی و تسلیم نشی!

اینکه تا حالا هیچ گربه ی امگایی پلیس نشده مهم نبود!

اینکه قسمتی از گوش مثلثی شکلش بخاطر هدفش توسط یه هایبرید وحشی کنده شده بود مهم نبود!

اینکه بار ها تو اتاق زندانی شده بود ،تمسخر شنیده بود و زخمی شده بود مهم نبود!

حالا اون ، نصف راه رو رفته بود!

نصف دیگه ی راه رو باید توی دانشکده افسری طی میکرد ، بین چندین آلفا و هایبرید شکارچی!

یونگی خوب میدونست که این بخش از راه حتی از بخش اولش هم سخت تره...اما باز هم مهم نبود ، اون موفق میشد!

*********

- جماعت سرباز ها خوب گوش کنن ، تو محدوده شهر دوازده تا اکوسیستم داره ؛ مثل شهر یخی ، میدون صحرا ، منطقه جنگل پر بارون و هزار تا جای دیگه! وقتی شما پا به خیابون میزارین باید همشو تحت سلطه در بیارین وگرنه میدونید چی میشه؟

هایبرید خرس خم شد و درست تو صورت گربه ی رو به روش پوزخندی زد و ادامه داد:

- همتون میمیرید!

- صبر کن...چی؟

اوه نه! یونگی قرار نبود بمیره!

*************

- مرحله اول ، طوفان شن صحرا! خودتون رو آماده کنید سرباز ها!

صدای توی بلندگو گفت و هایبرید ها رو به سمت جایی که باید جمع کرد.

یک سالن مستطیل شکل بزرگ که از شن پر شده بود!

پنکه های بزرگ بادی ته سالن قرار گرفته بودن و حدث اینکه چکار میکنن سخت نبود ؛ قرار بود طوفانی از شن براشون بسازن!

اما هیچکدوم از اونها به اندازه ی دماسنجی که روی در ورودی سالن قرار گرفته بود و دمای هشتاد درجه رو نشون میداد ترسناک نبودند.

اونجا جهنم بود و یونگی مطمئن نبود که در صورت وارد شدن ذوب نشه!

- هی موش کوچولو منتظر چی هستی؟ بیا داخل!

جونگ سو ، همون هایبرید خرس که فرماندشون حساب میشد رو به یونگی گفت و وارد شد.

موش کوچولو...
خیلی از اوقات این لقب رو بخاطر گوش ناقصش بهش میدادن!

کی اهمیت میده؟

عزمش رو جزم کرد و کنار بقیه کار آموز ها ایستاد.

جونگ سو- همه سر جاهاشون!

گرما طاقت فرسا بود و یونگی احساس میکرد حتی سلول های مغزش هم در حال سوختنه!

- با شماره سه حرکت میکنید! افتاد؟

فریاد زد و کار آموز ها ناچار سری تکون دادن و بعد...اون پنکه های غول پیکر روشن شدن!

Sly fox Where stories live. Discover now