3

338 84 28
                                    

زنگ ساعتش رو که بهش هشدار میداد ممکنه برای روز اول کارش دیر برسه خاموش کرد و جلوی آینه ایستاد.

دیشب برای اولین بار ساعت ها رو صرف اتو کردن لباس های فرم آبیش و آماده کردن وسایلش کرده بود و حالا کاملا برای رفتن به اداره پلیس آماده بود.

گوش هاش از دو طرف کلاهش بیرون زده بود و دمش هم جاش امنِ امن بود.

- عالیه!

خطاب به خودش گفت و بعد از برداشتن کلید خونش قفل در رو باز کرد.

چشمش به دفع کننده روباهی افتاد که خانوادش براش گرفته بودند.
سرش رو کج کرد و گوش های مشکیش کمی آویزون شدن.

- لازمه با خودم ببرمش؟

بعد کمی فکر به خودش جواب داد:

- اوه ، معلومه که نه!

از خونه خارج شد و در رو بست ؛ هنوز چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که دوباره در رو باز کرد و اون وسیله قرمز رو چنگ زد.

- به هر حال ، احتیاط شرط عقله!

*********

خیره به اداره بزرگ پلیس واویی گفت و بعد از صاف کردن کلاهش وارد شد.

سالن اصلی پر از هایبرید بود.
هایبرید هایی که فرم پلیس رو پوشیده بودن و هایبرید هایی که برای شکایت اومده بودن!

البته ، بین اونا چند تا هایبرید مجرم هم پیدا میشد ؛ مثل گرگی که بهش پوزه بند زده بودن و سعی داشت برای پلیس توضیح بده که دشمنش اول دندون هاش رو بهش نشون داده!

( هنوز هم همچین هایبرید های کوتاه فکریم پیدا میشه؟ )

یونگی از خودش پرسید و سری به نشونه تاسف تکون داد.

به سمت کسی که بیکار گوشه ای ایستاده بود رفت.

- ببخشید؟

پسر قد بلند که با توجه به فورمون هاش آلفا به نظر میرسید( و در مورد حیوونش یونگی هیچ نظری نداشت) بهش نگاه کرد.

با دیدن گوش ها و دم یونگی با بهت زمزمه کرد:

- یا خودِ خدا! اونا واقعا یه هایبرید گربه استخدام کردن؟

یونگی که زمزمش رو شنیده بود اخمی کرد و جواب داد:

- احتمالا نمیدونی ، ولی نباید گربه ها رو دست کم گرفت...

پوزخندی زد و خودش رو جلو کشید ؛ دَم گوش اون هایبرید ادامه داد:

- چون که همین هایبرید گربه به راحتی میتونه بهت چنگ بندازه!

پسر برخلاف انتظارش خندید و جواب داد:

- حق با تو ، من معذرت میخوام! به هر حال من کیم سوکجین هستم ، چه کمکی میتونم به این گربه ی خفن بکنم؟

Sly fox Where stories live. Discover now