81

2.1K 361 47
                                    

نایرا : جین

مامان : بله؟

نایرا : گفته بودم میام پیش نامجون تا باهم درس بخونیم

مامان : درسته

نایرا : یهو ته ته اومد

نایرا : داشت گریه میکرد فکر کنم؟

مامان : منظورت از فکر کنم چیه؟

نایرا : اول داشت گریه میکرد بعد شروع کردن به خندیدن

مامان : من-

نایرا : و بعد جونی گفت بیاد بشینه

نایرا : نشست

نایرا : فقط لبخند زد بدون اینکه چیزی بگه

(بچه از دست رفت)

مامان : حالش خوبه؟

نایرا : نه

نایرا : ازمون پرسید در مورد جی کی میدونستیم

مامان : در مورد چی؟

نایرا : متبزامن کوک با اسم جی کی باهاش چت میکرده

مامان : اوه نه...

نایرا : یس

مامان : او نه

نایرا : یس

مامان : من نمی تونم باور کنم

نایرا : منم

مامان : به یونگی و هوسوک و جیمین گفتم بیان تعریف کنن

نایرا : ما هیچی نگفتیم و 

نایرا : دوباره پرسید

نایرا : و جونی گفت اره

نایرا : و ته ته لبخند زد

نایرا : بعد گفت همتون ؟

نایرا : و جونی بازم تایید کرد

نایرا : درحالی که لبخند می زد گریه کرد

جین : چی؟

نایرا : اره وضعیت خرابه

نایرا : تازه دقیقا وقتی احساس کردیم اروم شده دراز کشید و جیغ زد البته صداش رو با بالشت خفه کرد

نایرا : اوه یجورایی هم داره گریه میکنه

نایرا : جینی من باید برم ته داره دیگه جدی گریه میکنه

جین : باشه هانی بای

نایرا : بابای جینیی

***************

من باورم نمیشه اوکی میدونم فقط سه روز پریودم

ولی من میخواستم با دوستام برم بیروننن صابصثعا اه

شبتون بخیر خبکتخثحبت

hate meᵇᵃᵇᵉ(complete)Where stories live. Discover now