پارت هشتم: همسایه معمولی..

409 121 138
                                    


همونطور که پاهاشو از تخت آویزون کرده بود و تکونشون میداد به چیزایی فکر میکرد که نباید میکرد
پاهاش با ریتم شدید اهنگی که از گوشیش پخش میشد شدت گرفت

بعد از بند اومدن بارون و ظاهر شدن مادرش جلوی در خونشون احساس ناراحتی رو توی قلبش حس کرد، دلیلش رو نمیدونست
البته که با مادرش بعد از فهمیدن ماجرا یک فیلم سینمایی رو گذرونده بود و اندازه یک ماه سرزنش شده بود اما مهم نبود
جیسونگ چیزی رو تجربه کرده بود که روزی فکرش رو هم نمیکرد
وارد شدن به عمارت رویاییش و آشنا شدن با فردی که ..
راستی اون دقیقا برای جیسونگ کی بود؟
همسایه؟ یا به قول خودش یه دوست؟!

روی تخت غلت زد و صورتش رو روی بالشت خنک فرو کرد

از طرفی میدونست احساسات خاصی داره بوجود میاد و از طرفی هم میدونست که این اشتباهه

نچ نچی کرد و آروم موهاشو کشید

_اون فقط یه همسایه ی معمولیه، این هیجانم فقط بخاطر دیدن اون باغِ، مطمئنم حتی موقع گفتن اون حرف که ما دوستیم جدی نبوده

با شنیدن صدای قار و قور شکمش ناله ای کرد
بعد از دعوا با مادرش بدون خوردن شام خودشو توی اتاق حبس کرده بود
با فکر اینکه فردا باید بره مدرسه آهی کشید و خودش رو زیر پتو مچاله کرد

..

جونگین بدون توجه به همکلاسی هاش که تو سرو کله ی هم میزدن از کنارشون گذشت و وارد کلاس شد، با دیدن بدن جیسونگ که تو خودش رو روی نیمکت مچاله شده بود پوفی کشید و به طرفش رفت

_چرا خودتو شبیه توپ گرد کردی؟

به صندلی کناریش تکیه زد و بدون دریافت واکنشی از جیسونگ ادامه داد

_ای بابا دفعه اول نیست بخاطر انجام ندادن تکالیف توبیخ میشیم، چرا انقدر جدی گرفتی آخه؟

و باز هم جوابی از طرف جیسونگ نگرفت
جونگین که بخاطر حال دوستش عصبی شده بود با لحن خاله زنکی شروع به غر زدن کرد

_همش تقصیر اون هیونجین خرخون لنگ درازِ، اگه اون نگفته بود تکلیف داشتیم الان اینجوری غمبرک نزده بودی!

بالاخره جیسونگ سرش رو به طرف دوستش چرخوند و همون‌طور که وزن صورتش روی دستش باعث شده بود لپاش بزنه بیرون با لحنی خنثی زمزمه کرد

_اره و توام از اون خرخون لنگ دراز خوشت میاد!

جونگین که انتظار این حرف رو نداشت یا چشمای گرد شده به دوستش زل زد، انتظار نداشت کسی متوجه شده باشه حتی دوست صمیمیش!

هان پلک زد و آروم تر حرف زد
_چیه خب؟! خیلی ضایع نگاهش میکردی!

روی صندلی نشست و کمرش رو صاف کرد ، به طرف دوستش که هنوز شوکه بود ادامه داد

𝘽𝙡𝙤𝙨𝙨𝙤𝙢Where stories live. Discover now