پارت بیست و چهارم: مراسم خوش آمدگویی..

418 116 63
                                    


'ما داریم از اینجا میریم'

وقتی برای درک این جمله چندین بار توی ذهنش تکرارش میکرد هربار قلبش بیشتر تیر می‌کشید
چرا مادرش انقدر با خوشحالی حرف از رفتن میزد!

ارینا که نگاه شوکه و تعجبی پسرش رو دید لبخند زد
دستش رو گرفت و فشار کوچکی بهش وارد کرد و توضیح داد

_میخواستم سوپرایزت کنم عزیزم
امروز صبح بهم خبر دادن که ترفیع گرفتم و باید به شعبه ی مرکزی برم

ارینا با یادآوری اتفاق صبح لبخندش پهن تر شد

جیسونگ اما خشک شده بود باید چه واکنشی نشون میداد؟
ارینا که منتظر خوشحال شدن جیسونگ بود با ندیدن واکنشی از طرفش نگران شد خودش رو بهش نزدیک تر کرد

_چرا خوشحال نشدی جیسونگا..تو که همیشه دوست داشتی بریم شهر حتی به جونگین هم نزدیک تر میشی مگه نه؟!

صداش با هر کلمه ای که از دهنش خارج میشد آروم تر و آروم تر میشد
سرش رو پایین انداخت

_فکر میکردم توام خوشحال بشی..

_مامان..

سرش رو بالا آورد
با دیدن لبخند پسرش آسوده شد

_این خیلی خبر خوبیه خیلی برات خوشحالم

نگاهش رو از مادرش برداشت

_فقط یکم شوکه شدم همین..

چشماش رو گرد کرد روبه ارینا چرخید

_فکر کردی از اینکه بریم مرکز شهر پشیمون شدم؟!

ارینا سرش رو تکون داد
_خب حالا بیا شام بخوریم که بعدش کلی کار داریم

_اووم چشم
ممنون برای غذا..

با صدایی که بیش از حد گرم به نظر میرسید گفت خداروشکر مادرش دروغ گفتنش رو تشخیص نمیداد

چنگالش رو محکم توی گوشت فرو کرد و سرش رو پایین انداخت و سعی کرد داغ شدن پلک هاش رو نادیده بگیره نباید جلوی مادرش گریه میکرد

وقتی برق خوشحالی رو توی چشمای مادرش دید نتونست چیزی بگه نتونست خودخواه باشه..
اون از بچگی شاهد تلاش های بی وقفه ی مادرش بود و حتی مرخصی هم به ندرت می‌گرفت
چطور میتونست نادیدش بگیره!
ولی خودش چی؟

سوزش قلبش با هر لقمه ای که میجوید بیشتر میشد

با به صدا درومدن تلفن خونه مادرش سریع به طرف هال رفت تا جواب بده
همینکه پاش از آشپزخونه بیرون رفت اولین قطره ی اشک جیسونگ هم فرود اومد

موهاش که روی صورتش افتاده بودن باعث میشد چیزی از صورتش بجز لب های لرزون که با حرص تکون میخوردن مشخص نباشه

بی توجه به تار شدن تصویر روبروش تیکه های گوشت رو توی دهنش میچپوند و سعی میکرد قورتشون بده البته که هدفش خوردن بغضی بود که هر لحظه بزرگ تر میشد
جیسونگ حس میکرد داخل قفسه ی سینش یه گودال خیلی بزرگ درست شده و پروانه هایی که مینهو اونارو بوجود آورده بود توی اون گودال دفن شده بودن

𝘽𝙡𝙤𝙨𝙨𝙤𝙢Where stories live. Discover now