و هوسوک نمیدونست دوست بودن با یونگی، یعنی توسط یونگی به هرجایی که اونبره کشیده بشه. یونگی خیلی ساده به خونه نامجون میومد و بدون هیچ حرفی از دست هوسوک میگرفت و اون دنبال خودش میکشید. اوایل هوسوک حس بدی در مورد رفتار یونگی داشت ولی کمکم فهمید که یونگی و نامجون بهترین دوست های همهستن و نامجون زیاد به نوع رفتار یونگی اهمیت نمیده. تازه، یونگی یه آلفا بود و کی جرئت داشت جلوش بگیره؟+ میخوای امروز پک بگردیم؟
+ چون زیبای شمال هیچی در مورد شرق نمیدونه.
+ بیا ببینیم از گرگ های شرقی خوشت میاد؟
دلایل زیادی وجود داشت که یونگی هرچیزی که هوسوک میخواست بهش میداد.
_کجا میریم؟
یونگی، هوسوک به خونه همه توی پک میبرد و به همه اعضای پک معرفیش میکرد. هوسوک به آرومی داشت با پک شرقی دوست میشد. و بعد از یک هفته هوسوک توسط بچه های کوچیک پک شرقی محاصره شد.یه بچه انگشتش به لپ هوسوک زد و پرسید.
# تهته میگه تو یه عروسکی، هستی؟جانگکوک دخالت کرد.
/ نه اون یه پریدریاییه، ماماجین گفت اون از رودخونه اومده.= ولی اون دم نداره، نگاه کن.
تهیونگ که داشت با روبان موهای هوسوک بازی میکرد گفت.
& اون یه عروسکه، آپاجون آوردش تا با ما بازی کنه.# ماهم میخوایم باهاش بازی کنیم.
# بیا بازی کنیم عروسک.
# بیا بازی کنیم.
سروصدای زیادی از بچه هایی که هوسوک دوره کرده بودن و دست و لباسش میکشیدن میومد.هوسوک سعی داشت ساکتشون کنه ولی همشون زیادی درگیر کشیدنش بودن.
_ آهه...اره....صبرکنید.... حتماً...یونگی که هوسوک تحت محاصره رو دید صداش زد.
+ هوسوک.صدای هوسوک در برابر صدای بچه ها خیلی آروم بود.
_آآآ، آلفا مین.یونگی وارد جمعیت بچه ها شد و کمر هوسوک گرفت.
با صدای بلندی گفت.
+ بااااح شما بچه ها، دارید مهمونمون اذیت میکنید، همتون برید خونه هاتون./ ما داریم باهاش بازی میکنیم آلفا.
یونگی، هوسوک یکم یه سمت خودش کشید.
+اون با من میاد.
YOU ARE READING
MY HOSEOK,MY MATE
Werewolfبا زیبای معصوم شمال،جانگ هوسوک و الفای شورشی شرق مین یونگی اشنا بشید. یکی که نمیدونه چطور عشق بورزه و یکی که هرگز تسلیم نمیشه.