من دلم
يک اتفاقِ پر از عشق میخواهد!
گوشهای از اين دنيا كه نه چشمی ما را ببيند و نه زمزمههای عاشقانهی ما به گوش كسی برسد.
من باشم و يک عشق و پُر از خلوت ...
شلوغی خراب میكند همه وصلههايی را كه به تنِ عشق میچسبد.
❤️هیوناپارت سوم
تهیونگ در حالی که پشت میز کارش نشسته بود و داشت خونه هایی در حاله باز سازی شدن بود رو بررسی میکرد، تلفنش زنگ خورد
جین : محضه رضای خدا بیشتر از سی بار به گوشیت زنگ زدم و هربار دایورتم میکنی.
تهیونگ چشماشو تو کاسه چرخوند و با صدای بی روحش جواب داد
- کارتو بگو هیونگ
جین از این وضع بی تفاوت تهیونگ فقط میتونست حرص بخوره و هیچوقت کاری ازش ساخته نبود.
جین : دختری که دیشب از خونه ت آوردن بیمارستان حالش وخیمه ، پرستار و دکترا به دروغی که گفته همینجوریش هم مشکوکَن. میخوان پلیس رو در جریان بزارن.
محض رضای خدا تهیونگ دیشب تو خونه ت چه اتفاقی افتاده که حاله خدمتکارت اینقد وخیمه؟- خودت میدونی هیونگ، حتما باید از دهنه خودم بشنوی؟
جین : تو قول داده بودی تهیونگ،
قول داده بودی دیگه از اینکارا نمیکنی ، دیگه خدمتکارای خونه ت رو دسته فروشنده ها و سهامدارات نمیدی،
اونوقت الان معلوم نیست این دختره زیر دسته چند نفر به فاک رفته که دچار پارگی مقعد و ناحیه تناسلی شده .
اونقدری درد داشت که نمیزاشت کسی نزدیکش بشه.
یه ساعت پیش بهش آرامشبخش زدن تا به خواب بره و بتونن خونریزی رو بند بیارن،
منم از وقتی پاشونو از اتاق بیرون گذاشتن رفتم سراغه دختره تا خودم کارای بخیه شو انجام بدم،
عینه بید میلرزید و قصد داشت همه رو خبر کنه بریزه تو اتاق ولی وقتی اسمه تورو آوردم بدبخت خفه خون گرفت و گذاشت بخیه بزنم براش.- خب الان چیکار کنم؟ چرا اینارو داری به من بگی؟ بار اولت نیست که از این چیزا میبینی هیونگ.
جین در حالی که از عصبانیت سرخ شده بود و پلکش تیک عصبی گرفته بود غرید
جین : معلوم هست چته؟
- میخوام قطع کنم هیونگ
جین : تهیونگ خودتو فوری به بیمارستان برسون وگرنه دختره همه چیو کف دست بازپرسی که دکترا خبر کردن میزاره.
و قبله اینکه تهیونگ تماس رو قطع کنه خودش اینکارو کرد.
متنفر بود از اینکه هر بار بعد از مهمونی ای که تو خونه ی تهیونگ برگزار میشد، چند تا از خدمتکارای خونه این بلا سرشون میومد،< جین : امیدوارم یه فرجی بشه و سر عقل بیای و بفهمی وقتی کسی از اون بیشرفا میخواد به خدمتکار خونه ت دست درازی کنه نشینی یه گوشه و بخندی و نگاشون کنی
YOU ARE READING
CWTCH
Romanceکلمهی "Cwtch" در زبان ولز به حس خوبی که تو بغل یه نفر تجربه اش میکنی گفته میشه . ☁️🌠🌠☁️ خلاصه : دختری که هیچ شادی ای رو از بچگیش تجربه نکرده و پشتِ همه ی زندگیش غم بوده . مَردی که سر راهش قرار میگیره و ناخواسته وار...