ده سال پیش ، خاندان جئون که تازه وارد عرصه ی مافیا شده بودند به شدت افت کرد.
آنها هیچ چاره ای بجز همکاری با پک های دیگر نداشتند.اما هیچ کدام از پک های قدرتمند ، حاضر به همکاری با یک پک تازه تاسیس نبودند.
سرانجام ، روزی از روز های سرد سئول که ناامیدی در تک تک سلول های افراد خانه رخنه کرده بود ، نامه ای دریافت کردند.
نامه ای که باعث به وجود آمدن هرچیزی بود ، که الان جئون بزرگ در حال حاضر داشت.
نامه ، فرستاده شده از شهر لندن در بریتانیا بود.
محتوای نامه :
جئون عزیز ، از آنجایی که ما عهد بستیم به تمام مافیا های سراسر دنیا خدمت کنیم.
از شما درخواست میکنیم تا همکاری با ما را پذیرفته و به صورت دورادور باهم همکاری داشته باشیم.
ما در عوض لطفی که به شما میکنیم ، درخواستی نخواهیم داشت.
تنها خواسته ی ما این است که شما از امکاناتی که در اختیارتان قرار میگیرد به نحو احسنت استفاده کنید و پک خود را رشد دهید.
در غیر این صورت ، تمام امکاناتی که در اختیار شما گذاشته شده است ، تمام و کمال پس گرفته میشود.
~امضا : رابرت ویلیامز~
خانواده ی جئون بسیار خوشحال بودند و با فرستادن یک نامه احساسات خود را با خاندان ویلیامز به اشتراک گذاشتند.
سه سال از رد و بدل شدن آن نامه ها میگذشت و خاندان جئون ها ، حالا در لیست مافیا های برتر کره ی جنوبی قرار داشتند.
همه چیز بسیار عالی بود. آن دو خاندان ، باهم تبادلات مختلفی انجام میدادند و روز به روز پک خود را قدرتمند تر می کردند.
همکاری خاندان های جئون و ویلیامز ، همکاری ای تکرار نشدنی در تاریخ مافیای بود اما جایی ماجرا خراب شد ، که دو خاندان تصمیم گرفتند یکدیگر را ملاقات کنند.
هفت سال پیش ، دو خاندان ، یکدیگر را ملاقات کردند. در نگاه و خوش و بش اول همه چیز عادی و طبق روال و حتی هیجان انگیز بود.
اما وقتی دو بزرگ خاندان ، یعنی جئون هیونجون و رابرت ویلیامز ، یکدیگر را در آغوش گرفتند متوجه رایحه های عجیبی از سوی یکدیگر شدند.
YOU ARE READING
▪︎FORCED MARRIAGE▪︎
Fanfictionازدواج اجباری [Completed] ژانر : ازدواج اجباری-امگاورس-مافیایی-درام-امپرگ-رمنس-اسمات گاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : جنلیسا خلاصه داستان : تهیونگ با اعتماد به نفسی که عاشق پلاس بودن توی خیابونا و خوش گذرونیه و زور هیچکس بهش نمیرسه و جونگ کوک آروم و گ...