فصل پنجاه و ششم
دروغگوی صادقِ محبوب
"پس این دلیلی بود که لوسی میگفت جیک خیانت کاره؟"
یک قدم عقبتر از لوسی گام برمیداشت. عقب ماندن از او سخت بود چون قدمهایش را آرام و بیرمق برمیداشت. در راه برگشت به مقر عدالت بودند. در راه به هر کس برمیخوردند، مجبور میشدند متوقف شوند تا لوسی به سؤالها و احضار نگرانیهای مردم در مورد احوال خودش گوش بدهد و خیالشان را راحت کند که سرووضع ناجورش به خاطر یک سرماخوردگی خفیف است.
- حالتون خوبه کاپیتان؟ چرا رنگ و روتون پریده؟
- همه چیز مرتبه کاپیتان؟
- مشکلی پیش اومده بانو؟ کمکی از من بر میاد؟
لوسی با روی خوش و باحوصله با تکتکشان صحبت میکرد و خیالشان را راحت میکرد که مشکلی نیست. میکل تازه داشت متوجه میشد که لوسی واقعاً چه قدر در میان مردم محبوب است.
همانطور که در کنار لوسی میایستاد و به لبخند تصنعی بر آن سیمای محزونش نگاه میکرد، سؤالهایی مدام مغزش را میجویدند. از شدت کنجکاوی ممکن بود عقلش را از دست بدهد.
آن افرادی که کودکان یتیم را برای آزمایشهایشان میبردند که بودند؟
در شهر کوچکی مثل ابرکبود، چه طور هیچوقت شناسایی نشدند؟
اصلاً مگر ابرکبود چند کودک یتیم و بیسرپرست داشت که افرادی بتوانند اینقدر راحت بهشان دسترسی پیدا کنند؟
اگر آنها یتیمها را پس از انجام آزمایشهایشان رها میکردند، پس چطور خبرشان پخش نشده و هیچ حرفی از آنها تاکنون به گوش میکل نرسیده بود؟
قطعات داستان لوسی با هم جور در نمیآمد.
قطعاً میکل خوشحال میشد اگر از مقداری ملاحظه برخوردار بود و در این شرایط لوسی را سؤالپیچ نمیکرد، اما همیشه حس کنجکاوی به اخلاقیاتش چیره میشد.
وقتی لوسی از آخرین رهگذر جویای احوالش جدا شد، میکل شانهبهشانهاش قرار گرفت و پرسید: ((لوسی؟ قبل از اینکه مادرت رو پیدا کنی چطور زندگی میکردی؟))
لوسی شانه بالا انداخت و گفت: ((قبل از اینکه اون من رو پیدا کنه، تو خیابون میخوابیدم. بچه ولگرد بودم.))
- حتماً مردم محل تو رو به مادرت معرفی کردن آره؟
لوسی شانهای بالا انداخت و گفت: ((احتمالاً. مادر قبل از من هم بچههایی رو بزرگ کرده بود. مردم میدونستن که اون سرپرستی یتیمها رو قبول میکنه.))
میکل سری تکان داد و سؤال بعدیاش را با احتیاط بیشتری پرسید: ((چند سالت بود که به فرزندی گرفته شدی؟))
![](https://img.wattpad.com/cover/286181698-288-k455104.jpg)
ESTÁS LEYENDO
در جستجوی خورشید
Misterio / Suspensoژانر: رازآلود/روانشناختی/عاشقانه خورشید جهان میکل پشت لایه های از ابرهای سنگین و سیاه مدفون شده است. روزها جهان پوشیده در مه است. شبهنگام بیوقفه میبارد اما ابرهای سیاه هرگز آسمان را ترک نمیکنند. بیماری جهش یافتهی هاری، مانند یک نفرین سیاه مردم را گر...