«سردترین فصل نگاهت»نفس عمیقی کشید و با گرفتن اخرین کام از سیگارش دود غلیظش رو چند ثانیه داخل گلوش نگهداشت و باقی مونده ی فیلتر سیگار رو از بالکن به بیرون پرت کرد و درحالیکه دست هاش رو داخل جیب شلوارِ نرم و تیره اش فرو میبُرد با کشیدن ابروهای تیره و خوش حالتش توی هم دود رو از گوشه ی لبش به بیرون فوت کرد.
تهیونگ مدت ها بود که کمتر سیگار میکشید چون نیاز داشت جلوی هر نوع آسیبی به بدنش رو بگیره، اما حالا از دیشب که جونگ کوک بهش گفته بود جیمین توی خطر افتاده و هیچ جا ازش هیچ خبری نیست، تعداد فیلترهای سیگار چیپی که بین انگشت هاش روشن و بعد از کشیدن خاموش شده بود قابل مقایسه با چند ماه اخیرش نبود و این جونگ کوک رو متعجب کرده بود چون حتی نمیدونست بهتر شدن رابطه ی جیمین و مردش به کجا رسیده که تهیونگ واکنش نشون داده و لحظه ای پلک روی هم نذاشته بود.
دَم عمیقی از اون هوای سرد و بارونی گرفت و برای گرم کردن بازوی چپش کف دستش رو چندبار روی بازو و دستش کشید و اخمش کمی شدت گرفت، توی اون تیشرت جذب مشکی درحالیکه به خوبی عضلات بازو و تتوهای شکل گرفته روش رو به نمایش میگذاشت و تا روزهای قبل عادت به پوشوندن اون ها داشت و از سرما فرار میکرد جذاب بنظر میرسید اما دلیل نمیشد از سرمایی که با نشستن روی پوستش باعث میشه زیر لب زمزمه کنه که چقدر از سرما بدش میاد منصرف بشه.
تهیونگ هیچوقت تعادلی رو توی هیچ کجا از زندگیش حفظ نمیکرد یا از چیزی خوشش میومد و یا ازش خوشش نمیومد ولی از روزی که جونگ کوک وارد زندگیش شد یه گزینه ی سوم به اسم "نظری ندارم" و تعادل به شخصیتش اضافه شد و کم کم توی بعضی عملکرد های زندگیش رنگ گرفت و حالا توی نقطه ای از مسیر ایستاده بود که فکر میکرد باید خط قرمزهاش رو درحالیکه پررنگ تر میکنه تغییر بده چون بنظر میرسید حالا میتونه به سرما علاقه نشون بده یا وقتی بهش مشروبات الکلی تعارف شد دست رد به اون نزنه ... اما فقط فکر میکرد و هنوزم از قطعی بودن چیزی که میخواست مطمئن نبود.
چون محض رضای خدا، تهیونگ توی لجبازی کردن با خودش و تبدیل کردن نقطه ضعف هاش به نقاط قوت زندگیش همیشه موفق بود اما این بار عمیقا امیدوار بود بخاطر بروز خود شخصیت واقعیش نباشه، چون میدونست اینطوری چیزی خوب پیش نمیره!
تهیونگ مدت ها سعی کرده بود در کنار خودش بودن چیزی باشه که جونگ کوک به داشتنش افتخار کنه، بتونه کنارش قدم برداره و حتی بتونه خوشحال باشه اما حالا یه سری احساسات درونش درحال فروپاشی بود و یه سری افکار دیگه در حال جون گرفتن بود که اگر جلوش رو نمیگرفت فاجعه ی عظیمی توی زندگی تک تک آدم های زندگیش پیش میومد که قطعا شیرین بنظر نمیرسید و پایان عجیبی خواهد داشت و دقیقا بخاطر همین بود که تهیونگ یک هفته ی کامل ساکت بود و فکر میکرد، اون میتونست صحبت کنه، میتونست درخواست کنه و میتونست درد هاش رو کنار بزنه اما صبوری ذاتی و شخصیت آرومش باعث میشد کمی بیشتر به خودش زمان بده.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)
Action_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوستپسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همهاشون رو نامعلوم میکنه و جئون جونگ کوکی که اد...