(همان لحظه داخل ماشین جونگ کوک)_فقط انجامش بده و اون در لعنتی رو باز کن.
با دیدن اینکه تهیونگ هنوزم گیج بهش نگاه میکنه فقط باعث میشد بخواد از حرص فریاد بکشه، نمیتونست باور کنه که قراره تهیونگ رو از دست بده.
همه چیز داشت سریع تر از چیزی که فکر میکرد اتفاق میوفتاد.
_اون در لعنتی رو باز کن کیم فاکینگ تهیونگ! میبینی منو؟
دست راستش رو با حرص از روی فرمون برداشت و با باز و بسته کردن مشتش بهش فهموند که دستگیره دررو بگیره و بازش کنه، اما تهیونگ فقط لباش تکون میخورد و اخم کرده بود.
جونگ کوک نمیتونست بیشتر از این سرعتش رو کنترل کنه.
_خواهش میکنم، تو نباید چیزیت بشه! فقط اون درو باز کن و بذار نجاتت بدم...
با دیدن باز شدن در سمت راننده تهیونگ سریع چشماش از تعجب گرد شد و با خوشحالی مشت ارومی به فرمون زد، اما هنوزم نمیدونست میتونه چیزی که تو ذهنش داره رو انجام بده یا نه.
باید عجله میکرد!
نگاهی به کپسول نیتروی پشتِ دنده انداخت و نیشخند زد، به آرومی و خیلی ریز سرعتش رو کم کرد تا جایی نزدیک به پشت ماشین تهیونگ فقط چند فوت عقب تر از پورشه ی مشکی و مخملی رنگش قرار بگیره، هر جور شده باید اون درو از بدنه ی ماشین جدا میکرد.
نگاهی به دکمه ی قرمز وصل شده به سیستم موتور انداخت و با تنظیم کردن زاویه ی ماشین دکمه رو فشار داد فقط ثانیه ای طول کشید تا بتونه صدای مایعِ نیترو رو که با فشار وارد سیلندر موتور تزریق میشه رو بشنوه و لحظه ی بعد تنها سرعت بود که حس کرد.
_همینه جئون ...
با اولین برخورد محکم به درِ راننده ی سمت تهیونگ، نیشخندش پررنگ تر شد و دوباره دکمه ی نیترو رو فشار داد و برخورد محکم دیگه ای با در ماشین ایجاد کرد، لحظه ای کنترل ماشین خودش از دستش خارج شد و لاستیکا با صدای بلندی روی آسفالت کشیده شدن اما جونگ کوک کنترلش رو به دست گرفت وعرق تمام پیشونی و موهای تازه رنگ شدش رو خیس کرده بود، نگاه خیره اش رو به در انداخت اون کاملا در حال کنده شدن بود و روی زمین کشیده میشد حتی به راحتی میتونست جرقه های ریزی که با کشیده شدن لبه ی تیزش رو زمین ایجاد میکنه رو ببینه و این یعنی چیزی تا موفقیت باقی نمونده بود و تنها مسئله ی ترسناک زمان بندی بود ...
_امیدوارم بعد نجاتت بخاطر در ماشینت منو نکشی.
جونگ کوک لحظه ای تهیونگ رو مخاطب قرار داد با نگرانی زمزمه کرد و با فشار دادن باز دوباره ی دکمه ی نیترو با سرعت به در برخورد کرد و باعث شد با صدای بلندی از جاش کنده بشه و بعد از غلت بین درختای انبوهی که دو طرف جاده قرار داشت گم بشه...
.
.
.
.
(دقایقی قبل داخل ماشین تهیونگ)_اون واقعا مثل معلولا هی دستاشو تکون میده، فکر کرده من دبیر مدرسه استثناییام؟
_میخواد نجاتت بده و چون صداشو تو نمیشنوی نمیتونه باهات ارتباط برقرار کنه!
_هی تو عجیب غریب اینارو خودمم میدونم، چرا فقط بهم تکست نمیده؟
_احتمالا چون رفتار خوبی نداشتی حتی نتونست امشب ازت شماره ات رو درخواست کنه.
تهیونگ به سمت به سمت جایی که نمیدونست صدای تراشه میاد نگاه کرد و پوزخند زد.
_یادمه بهم گفتی که تو خود منی!
_درسته وی!
_اوکی اما من انقدر بچ طور رفتار نمیکنم.
_شاید به خودت دقت نمیکنی.
با جواب کوبنده تراشه، تهیونگ نیشخند صدا داری زد و دندوناش روی هم فشار داد ، انقدر این جواب های تراشه واسش عجیب بود که حتی حس میکرد تهِ صدای اون حس برنده شدن رو به خوبی به رخ میکشه، شاید تهیونگ واقعا باید قبول میکرد که تراشه جزئی از خودشه و رفتارش رو بهتر میکرد!
کمربندش رو بست بالاخره در ماشین رو باز کرد و صدای کر کننده ی باد شدیدی که داخل ماشین پیچید باعث شد تهیونگ چشماش رو محکم روی هم فشار بده، حتی حس میکرد نفس کشیدن هم واسش سخت شده.
لحظه ای به طرف ماشین جونگ کوک برگشت اما دید که سریع سرعتش رو کم کرد و پشت پورشه ی خودش با فاصله قرار گرفت.
بلافاصله تراشه رو مخاطب قرار داد و با بلندترین حالت فریاد زد.
_هی عجیب غریب این پسره جئون چطوری فهمیده که من-...
با صدای محکمی جسمی به در ماشینش که کنار گوشش ایجاد شد سریع بهت زده به طرف ماشین جونگ کوک برگشت و دید که با زدن سپر جلویی ماشینش به در سمت خودش دوباره عقب رفته.
دستش رو سریع دو طرف صندلی قفل کرد و چشماش رو روی هم فشار داد.
_عاااااح کامان پسر نگو که میخوای ماشینمو به فاک بدی!
تهیونگ جوری حرف میزد انگار که موقعیت خودش را درک نمیکنه چقدر خطرناکه و تنها مسئله مهم نابود نشدن پورشه ی عزیزشه.
چشماش رو به سختی باز کردن و دوباره فریاد زد.
_چقدر تا رسیدن به دره مونده؟
_فقط چند دقیقه.
_خیلی خوبه ... حتی مردنمم پر از دردسره.
صدای قوی ای که موتورِ ماشینِ جونگ کوک ایجاد کرده بود به گوش تهیونگ میرسید.
_بهتره بتونی...
با برخورد محکم دیگه ای که جونگ کوک باعثش بود درِ سمت راننده ی تهیونگ با صدای بلندی کنده شد و با پرت شدن سریعش سمت درختا محو شد، دستاش رو داخل صندلی بیشتر فشار داد که متوجه ماشین جونگ کوک شد اون درِ سمت شاگرد ماشین رو باز کرده بود و حالا که انگار موازی و نزدیک به هم بودن میتونستن راحت تر ارتباط برقرار کنن.
_اینو ببند دور خودت.
جونگ کوک با صدایی که بی شباهت به فریاد نبود گفت و اول نگاهی به جاده و بعد سرش رو به سمت تهیونگ برگردوند و طنابی که روی پاهاش بود و رو به طرف تهیونگ پرت کرد.
_احمق.
تهیونگ نتونسته بود طنابو بگیره چون بلافاصله عکس العمل نشون نداده بود.
جونگ کوک لعنتی فرستاد و همینطور که با یک دست فرمون رو هدایت میکرد با دست دیگه طناب رو دوباره جمع کرد، چشماش به جاده بود، حس میکرد زمانشون رو داره با بی عرضگیش از دست میده و این تا حد مرگ میترسوندش جوری که بخواد فریاد بزنه.
_بندازش.
تهیونگ بلند گفت و به طرف بیرون خم شد، با جراتی که تو ذاتش نهفته بود رو صندلی چرخید و پاهاش رو لبه ی سطح بیرونی ماشین گذاشت، باید این بار طناب رو بهتر میگرفت چون تنها مزیتی که کنترل شدن پورشش داشت این بود که مستقیم به سمت دره هدایت میشد و نیاز به کنترل دستی خودش نبود.
جونگ کوک نگاهش رو از جاده گرفت و سرعتش رو زیاد تر کرد، میدونست داره به ماشینش فشار میاره ممکنه به نفعش نباشه اما براش ذره ای اهمیت نداشت وقتی پای جون تهیونگ وسط بود.
طناب رو این بار دقیق تر روی پاهای تهیونگ انداخت و با پیچیدن دستای قوی تهیونگش دورش و گرفتن طناب جونگ کوک با تمام وجود نفس عمیقی کشید و کمربندش رو باز کرد، باید وقتی تهیونگ داخل ماشین میپرید بهش کمک میکرد.
نمیتونست مستقیم به تهیونگ نگاه کنه وگرنه ممکن بود حواسش پرت بشه و با کوچیک ترین کم شدن سرعتی به اندازه چند فوت از پورشه ی کناریش عقب بیوفته اما میتونست ببینه که تهیونگ به سرعت طناب رو دور کمرش میبنده.
_بیا نزدیک ترررر
تهیونگ فریاد زد و با نگاه کردن به کمربند بالاخره بازش کرد و حالا بدون هیچ حفاظی لبه ی صندلی با کمری خم شده ایستاده بود، جونگ کوک سریع فرمون رو کج کرد ک کاملا به ماشین تهیونگ چسبید حالا صداهاشون واضح بود.
_درو بگیر و سریع بپر تو.
تهیونگ نگاهی به در ماشین کرد هنوز مطمئن نبود ارزش به خطر انداختن جون جفتشون رو داره یا نه ولی اون لحظه زمان خوبی برای فکر کردن نبود، چون دقیقه ای بیشتر با دره فاصله نداشتن ...
_تهیووونگ داری چه غلطی میکنی، فقط بپر داخل ماشین لعنتی زود باش.
تهیونگ اخماش رو توهم کشید لبه ی در ماشین جونگوک رو محکم گرفت، دستِ زخم شدش اذیتش میکرد و باعث میشد بخواد درو رها کنه اما تهیونگ بهش اعتنایی نکرد و پای چپش رو لبه ی داخلیه ماشین جونگ کوک گذاشت و سفت به در ماشین چسبید، باد به سرعت از داخل پنجره ی باز مونده به شکم تهیونگ برخورد میکرد و باعث میشد شدیدا به عقب هدایت بشه.
جونگ کوک تمام حواسش پیش جاده ای بود که انتهاش بالاخره مشخص شد و دره به وضوح پدیدار شد.
حس میکرد ترس تمام بدنش رو قفل کرده، فقط تونست فریاد بزنه.
_تهیونگ دره ...
با هشدار جونگ کوک ، تهیونگ به سرعت سرش رو بالا گرفت و متوجه دره شد،فاکی زیر لب گفت، سرش رو به طرف جونگ کوک چرخوند با یه حرکت خودش رو روی صندلی جلو پرت کرد و تنها واکنش جونگ کوک اون لحظه کم کردن سرعت مرگبارش بود.
درِ سمت شاگرد ماشین جونگ کوک هنوز هم باز بود، هردو برای لحظه ای قدرت حرف زدنشون رو از دست دادن وقتی ماشین تهیونگ با سرعت دیوانه واری به داخل دره پرت شد.
صدای نفس های عمیقی که هردو میکشیدن جایی برای سکوت نمیذاشت، تهیونگ از تعجب و جونگ کوک از ترس.
حتی بهمدیگه نگاه هم نمیکردن، با رسیدن به نزدیکیه دره جونگ کوک سریع فرمون رو با یه حرکت چرخوند و جاده که ای اونارو به این دره هدایت کرده بود رو دور زدن.
حالا ماشین تحت کنترل جونگ کوک بود و هردو فکر میکردن خطر رفع شده، اما به محض اینکه جونگ کوک پاش رو روی ترمز گذاشت تا ماشین رو نگهداره فهمید که ترمز بریده ...
دوباره نگرانی تمام وجودش رو در بر گرفت، به تهیونگ نگاهی کرد و دوباره سرش رو به سمت جاده برگردوند.
_اگر امشب زنده برگردیم خونه هامون قول میدم دیگه اذیتت نکنم، قول میدم که برای اومدن به خونت حقه نزنم، قول میدم سمت....
_یه لحظه خفه شو.
تهیونگ با صدای بم و خشدارش که بخاطر فریادهای پی در پی بود به سرعت گفت و روی صندلی صاف نشست، خیلی زود فهمیده بود یه جای کار مشکل داره.
_تو چند بار روی ترمز زدی ولی نگرفت!
_بریده.
جونگ کوک بلافاصله اعتراف کرد و دستاش رو روی چرمی که دور اهرم فرمون پیچیده شده بود فشار داد. درسته سرعت کمی داشتن که اونقدرا هم خطرناک نبود اما کاملا قابل توجه بود و این باعث میشد تهیونگ فقط بخنده، انگار که دردسراش تمومی نداشت.
_این یه جوکه مریضه!
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)
Action_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوستپسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همهاشون رو نامعلوم میکنه و جئون جونگ کوکی که اد...