۵. لطفا

158 47 8
                                    

بعد از یک ساعت استراحت تو آپارتمان کیهیون، سهون شروع کرد به غر زدن. 

* بریم بیرووون بابااااا

همونطور که تیشرت پدرش رو می‌کشید، گفت.  

* بیا دیگه ... هونی گشنشه!

+ فقط یه لحظه ... 

* بابا اینجاست تا تعطیلات رو با هم بگذرونیم، کار کردن بسه!

بدون اینکه لباس کریس رو رها کنه، ناله کرد.

* اگه باز به تاعو آجوشی زنگ بزنی تنها میرم!

+ از دست این پسر کوچولو!  

کریس با  غیظ گفت.

 لپ تاپش رو خاموش کرد و از روی کاناپه بلند شد تا سهون رو بغل کنه. 

* من خوب شدم! نمیخوام بغلم کنی

+ بهونه‌ نگیر ، بذار لباساتو عوض کنم

* من بهونه نمیگیرم

+ تو شیطونی ...

* ایش! بابا و مامان اینجوری نیستن! اگه هونی بهونه میگیره پس بچه کیه؟!

کریس با رسیدن به اتاق مهمان آپارتمان کیهیون، ایستاد و به انعکاش خودش و سهون تو آینه؛ که روی در کمد نصب شده بود، خیره شد.  

* بابا؟!

+ هوم؟

* غذای موردعلاقه‌ی چانیول چیه؟

کریس لبخند کمرنگی زد و ژاکت مشکی ضخیمی رو تن پسرش کرد.

سهون با کنجکاوی به لبخند گرمی که روی لب‌های پدرش نقش بسته بود، نگاه میکرد.

فلش بک

_ سونبه!

کریس به عقب برگشت و از دیدن همکلاسیش تو پارکینگ آپارتمانش تعجب کرد.

+ چطور اینجا رو پیدا کردی؟

_ پروفسور! بهم گفت اینو بهت برسونم

چانیول گفت و پوشه‌ای که همراهش بود رو به کریس داد.

_ معذرت میخوام بابت اتفاقی که دو روز پیش افتاد!

+ دقیقا کدومش؟!

_ بله؟!

+ بابت زخم کردن گونه‌ام با ماژیک دائمی؟ بابت بدهکار بودن بهم؟ یا بابت تنها گذاشتنم تو پارکینگ تا با بچه‌ای که فقط ده دقیقه بود میشناختیش، بری بیرون؟

درحالیکه سه انگشتش رو به چانیول نشون میداد، پرسید.  

_ متاسفم! فکر کردم بهتره برات سختش نکنم چون من آدم خودخواهیم که میخواد تو کار بقیه دخالت کنه!

کریس شقیقه‌اش رو ماساژ داد و به طرف آسانسور قدم برداشت.   

+ تو عجیبی چان!

The Immutable Truth (Persian Translation) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang