7. bitter

1.1K 367 251
                                    


-  به چی زل زدی؟

با شنیدن صدای پزشک چند بار پلک زد و نگاهش رو از تابلویی که روی دیوار اتاق در جایی نزدیک به پنجره نصب شده بود برداشت.
سمت مرد برگشت و با اشاره به تابلو جواب داد:
- این تابلو..جالبه..

- "من میتوانم ببینم و انچه شما ان را تیره مینامید برای من طلایی ست و این دلیل شادی من است. من میتوانم دنیای خدادادی را ببینم، نه یک جهان ساخته دست بشر را"

چشم.های متعجبش رو به پزشکی دوخت که در حین پوشیدن روپوش سفید جملات حک شده‌ی داخل تابلو رو از حفظ مرور میکرد.
رنر با نگاه به ادری ادامه داد:
- چند جمله برای تفکر از هلن کلر؛ نویسنده‌ی نابینای امریکایی.

دختر ابرویی بالا انداخت و با اشاره ی دست پزشک روی مبل سبز رنگ نزدیک به میز نشست.
رنر با دقت چهره‌ی بر افروخته ی مقابلش رو از زیر نگاه می‌گذروند.
چشم های سرخ شده و گونه‌های بر افروخته گواهی بر چند ساعت گریه بودن و برای تشخیص این که ادری تا چه اندازه به خواب احتیاج داره نیازی نبود که حتما یک پزشک متخصص چشم باشه!

- فکر میکنم در این چند روز به خوبی نتونستی استراحت کنی درسته؟
- خب درگیر بودیم. اگر هم وقتش پیش میومد من اصلا نمیتونستم از فکر جیمین بیرون بیام تا بخوام استراحت کنم.
- شما به عنوان همراه شخصی که به تازگی بیناییش رو از دست داده باید به خودتون هم اهمیت بدید. حالا که قبول می‌کنید تا در این دوران بهش نزدیک باشید باید حواستون به خودتون هم باشه.
- درسته... حق با شماست.
- بی تردید از کاری که انجام داد..
متعجب و ناراحت شدید..

ادری نگاهش رو به پزشک دوخت و با لبخند تلخی که روی صورت می‌کاشت جواب داد:
- من معمولا ازش ناراحت نمیشم. در واقع این دلخوریم یا عصبانیتم.. یا حتی این که گریه کردم به این دلیل نبوده که از جیمین ناراحت بودم..
میدونید که شرایط اصلا عادی نیست و من درست مثل جیمین هنوز موفق نشدم هر اتفاقی که افتاده رو درک کنم..
حالا هم نمیدونم باید بابت کاری که انجام داده چه احساسی داشته باشم..
اصلا نمیدونم برگشتنش به خونه درسته یا نه..
گاهی هم با خودم فکر میکنم که شاید حال و هوای بیمارستان باعث میشه بیشتر با چیزی که براش اتفاق افتاده درگیر باشه..

رنر لبخند گرمی روی صورتش کاشت.
- شما این حق رو دارید که از بیمار ناراحت بشید. این رو می‌دونستید؟
- نمیتونم ازش ناراحت باشم.. هرگز نمیتونم..
- جیمین حالا بیشتر از هر چیزی از ترحم بیزاره.
به همین دلایل بود که لازم بود حتما با شما و هر کسی که قراره در چند ماه اولیه باهاش در ارتباط باشه به خوبی یک مکالمه‌ی درست داشته باشیم.
یک‌ مکالمه به دور از نکته های پزشکی یا هر چیزی مرتبط با عمل جراحیش میشه.

ایشون در حال حاضر از پر خطر ترین بیمار های من هستن.
بعد از گذشت نزدیک به دو هفته هنوز هم نمیتونه چیزی رو قبول کنه و بعد از چند ماه یا شاید چند سال هم هنوز نباید این انتظار رو ازش داشته باشیم که قبولش کنه. متوجه هستید؟

𝐏𝐮𝐩𝐢𝐥𝐥𝐚 𝐎𝐏𝐈𝐀 ||kookminWhere stories live. Discover now