58. confetti

1.5K 319 1.7K
                                    


جیمین داخل اتاق و روی نقطه‌ای ایستاده بود که ازش هیچی نمی‌دونست. نه می‌دونست که اگه یک قدم به راست برداره ممکنه به چی برسه و نه می‌تونست طرح تابلوهایی که ممکنه به دیوار وصل شده باشن رو تشخیص بده. همه چیز در رابطه با اتاق وی آی پی هتلی که به اجبار بهش قدم گذاشته بود کاملا ناشناخته بود و جیمین رو بلاتکلیف می‌ذاشت.

جیمین عادت کرده بود که بعد از چند بار رفت و آمد به هر محیط جدیدی برای خودش چند نشونه پیدا کنه. با خودش جوری تمرین کرده بود که حتی اگر وسیله‌ای جا به جا شد، باز هم چند تکیه‌گاه تضمینی داشته باشه تا مجبور نشه از کسی کمک بگیره و از پس خودش و چشم‌هاش بر بیاد اما در این لحظه شرایط متفاوت بود.

اتاق این هتل یکی از چهاردیواری‌هایی نبود که قبل از نابینایی بهش وارد شده باشه.‌ جیمین حتی در پنج ماهی که بیناییش رو از دست داده بود هم به محوطه‌ی هتل نزدیک نشده بود. حتی پیش از اون هم هیچ پلانی رو برای اتاق‌های وی آی پی طراحی نکرده بود. شاید می‌تونست چند تصویر متفاوت از نمای اتاق داشته باشه اما این بهش کمک نمی‌کرد که بتونه راحت و بدون هدایت کسی جا به جا بشه.
پس فقط تنها کاری که ازش بر می‌اومد رو انجام داد و وقتی در اتاق بسته شد، به دنبال صدا به پشت چرخید.

جونگکوک بدون این که نگاهش رو به جیمین بده در اتاق رو بست و کارت رو روی میز کنار آینه گذاشت. گردنش رو چپ و راست کرد تا کمی از فشار عصبی که بهش وارد شده بود کم شه و کتی که دیگه کلافه‌کننده شده بود رو از تنش بیرون آورد. کت رو به سمت کاناپه پرتاب کرد و این به جیمین می‌فهموند که کاناپه یا تخت، باید نزدیک بهش قرار گرفته باشن. اما چنین چیزی کافی نبود. جیمین حتی عصبی‌تر از آدمی بود که مجبورش کرده بود الان داخل این اتاق باشه و سکوتش تا این لحظه هم به همین دلیل بود.
جیمین بدون هیچ مخالفتی، فقط با این هدف که بحث بین جمعیت بالا نگیره و این به موضوع خنده‌ای برای رقیبش تبدیل نشه تا بالا اومده بود و سعی کرده بود ساکت بمونه اما در این لحظه از هیچ‌کس بیشتر از جونگکوک عصبانی نبود.

- این اتاق چه شکلیه؟

بدون مقدمه پرسید و جونگکوک خیلی ساده و بی‌خیال برای جواب دادن چشم‌ چرخوند.
- دایره.
- دایره؟!
- محیطش دایره‌ست. یه کاناپه نزدیکته. سمت راست. اگه بخوای می‌تونی بشینی.

خودش به سمت توالت رفت و جیمین روی صدای قدم‌ها زوم شد.
- کجا میری؟
- پنج قدم تا توالت.

جیمین پوزخند زد و کمی حرکت کرد تا به کاناپه برسه. دستش که به پشتی کاناپه رسید کمی خیالش راحت‌تر شد. حالا یک نقطه برای تکیه داشت و می‌تونست بالاخره خودش رو بیرون بریزه. اما پیش از این که جونگکوک رو مخاطب قرار بده، چیز دیگه‌ای بود که ذهنش‌ رو درگیر کرده بود.

- احمقانه‌ست.. همه‌ی مشکلش با وی آی پی بود؟.. هه..

جونگکوک که صدای گلایه‌ مانندی می‌شنید گردنش رو عقب آورد و کنجکاو پرسید:
- با من بودی؟

𝐏𝐮𝐩𝐢𝐥𝐥𝐚 𝐎𝐏𝐈𝐀 ||kookminWhere stories live. Discover now