۲۲. عشق و چند داستان دیگر

35 15 1
                                    

از ساعت ۶ صبح تا همین الان که ساعت هشت و نیم رو نشون میداد شاید بیشتر از هزار بار کریسمس مبارک رو شنیده و متقابلا تبریک گفته بودن! خوشبختانه "merry Christmas" یک عبارت ساده و کار راه بنداز بود که در جوابش میگفتن! اونقدر تکرارش کردن که وقتی گارسون به فرانسوی پرسید چی میل دارن؟ یک صدا گفتن مری کریسمس! گارسونم که پشماش ریخته بود کریسمس رو تبریک گفته و در ادامه دوباره پرسیده بود که چی میل دارن!

بکهیون خوشحال بود که دست کم سهون، لئونا و سونگ میتونستن فرانسوی صحبت کنن و کارشون رو راه بندازن! کیونگسو هم که فقط به جونگین سلقمه میزد که کمتر ادای فرانسوی صحبت کردن سهون رو دربیاره! چیزی که باعث میشد سهون حرص بخوره و بقیه بخندن!

بکهیون به سهونی که کنارش نشسته بود نگاه کرد. داشت با جونگین سر اینکه اگه فرانسویش رو مسخره کنه اونم چینی صحبت کردنش رو مسخره میکنه بحث میکردن. لبخندی رو لباش نشست.

کیونگسو از جا بلند شد و لیوان ابمیوه‌اش رو بالا گرفت و با قاشقش ضربه‌ای بهش زد. گوشه ترین میز رو برای نشستن انتخاب کرده بودن که حق داشتن! وگرنه مسخره بازی های جونگین و سهون آبروشون رو میبرد!

کیونگسو گلوش رو صاف کرد و مثل برادر داماد شروع به سخنرانی کرد:

_با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان عزیز!

خودشم از لحن رسمی و جملات رسمی‌ترش خندش گرفت ولی دوباره سرفه کرد و ادامه داد:

_امروز دورهم جمع شدیم تا کریسمس رو کنار هم بگذرونیم. خب دیگه میتونید بخندید!

با این حرفش بی درنگ همه خندیدن. کیونگسو که دیده بود همه دارن برای کنترل خنده لباشون رو گاز میگیرن کار رو یکسره کرده بود.

_خلاصه مسخره بازی بسه! چون مطمئنا نمیتونیم هممون برای همه کادو بگیریم تصمیم گرفتیم یدونه قرعه کشی بکنیم!

دفترچه ی کوچیکی، از کف دستم کوچیکتر، از جیبش درآورد و با خودکاری که تو کیف لئونا بود اسامی رو نوشت. سونگ از گارسون یک لیوان تمیز گرفت تا کاغذ های تا شده رو داخلش بندازن.

کیونگسو لیوان رو چرخوند و کاغذ‌هارو یکم اینور اونور کرد که مثلا کاملا تصادفیه! ولی با جونگین برنامه چیده بودن که مهم نیست اسم کی با کی دربیاد! اینکارا همشون فرمالیته بودن! هرچند معمولا اینکارو اینطوری انجام نمیدادن‌. برای یکی اسم یکی درمیومد و کاملا رندوم و ناشناس باید کادو میگرفت ولی این خیلی مسخره میشد چون قصدشون این بود که مرغای عاشق رو بهم برسونن!

_بسیار خب اولین نفر... کیونگسو! عه خودمم! من و جونگین؟! ای بابا جونگین من هرسال برات کادو میخرم اخه!

با این حرف جونگین چشماش رو چپ کرد و گفت:

_انگار من نمیخرم!

🌟 Having you 🌟Where stories live. Discover now