•°part16°•

448 65 14
                                    

)صبح بخیر آقای جانگ
+صبح بخیر خانم لی
)قربان صاحب کمپانی gap توی اتاقتونن
+چی !؟!؟
)گفتن از دوستانتون توی آمریکان و صاحب کمپانی gap هستن
+به کارت برس
هوسوک با عصبانیت وارد اتاق شد
(سلام آقای جانگ
هوسوک با دیدن نیشخند ادوارد سمتش رفت و مشته محکمی توی صورتش کوبید که ادوارد پخش زمین شد
+توی عوضی اینجا چیکار میکنی ؟
ادوارد خونه گوشه ی لبشو پاک کرد و روی کاناپه نشست
(با مهمونا بهتر برخورد میکنن آقای جانگ
+تو فقط یه تیکه آشغالی گمشو از دفترم بیرون
(چرا انقدر عجله داری !من اومدم باهات شراکت کنم
+همون یه باری که باهات شریک شدم برای تمومه عمرم بسه زودتر گورتو گم کن
(مثله قبل عجولی ... منم کمپانیمو گسترش داپم و حالا یه شعبه توی آسیا دارم که دسته برغذا توی کرس ... مطمئنم سرمایه گذارا و شرکات اگر شایعه همکاریمونو بشنون بی نهایت استقبال میکنن
+تو عوضی ترین آدمی هستی که توی تمامه زندگیم دیدم
(توام احمق ترین آدمی هستی که من توی زندگیم دیدم
هوسوک دندوناشو روی هم فشار داد و به سمته ادوارد رفت و یقشو گرفت
+گفتم گورتو گم کن
(هه باشه میرم
ادوارد بلند شد و از اتاق بیرون رفت که هوسوک همون لحظه صدای ادواردو شنید ... تازه یادش افتاد که امروز با سرمایه گذارا جلسه داره و حالا همه ی اونا ادواردو دیدن ... هوسوک سریع سریع سمته در رفت و درو باز کرد
(خب بله من امروز پیشنهاده شراکته کمپانیامونو دادم و آقای جانگ ردش کردن امیدوارم شما بتونید نظرشونو عوض کنید
بعد از رفتن ادوارد همونی شد که اون میخواست همه شرکا و سهامدارا هوسوکو مجبور به شراکت کردن
.
.
باخالی شدن اتاق صدای گوشی هوسوک بلند شد
$سلام هوسوک شی
+سلام خانم گانگ چیزی شده ؟
$راستش یونگی خیلی تب داره من از صبح ازش مواظبت کردم اما حالش هی بدتر میشه
+زنگ میزنم دکتر بیاد خودمم الان برمیگردم خونه
.
.
آقای کیم بچه هارو از دور دید و براشون دست تکون داد
₩سلام آقایون
همه بهش سلام دادن
₩دنبالم بیاید
×میتونم یه سوال بپرسم
₩حتما
×اینجا شرکت پدره یونگیه
₩بله
○واووو باورم نمیشه ... شرکت hetaبزرگترین و قدرتمند ترین شرکت مد و پوشاک توی کرس
•انقدر تابلو نباش سوکجینا
به دره اتاق رئیس رسیدن و بعد از اینکه در زدن وارد اتاق شدن
بعد سلام و خوش آمد گویی همه روی صندلی هاشون نشستن
□این پسرا دوستای یونگی هستید ؟
₩بله فقط همین چهار نفر دوسته یونگین
جونگی با نشون دادن تهیونگ و جیمین گفت
₩این دونفرم همونایی هستن که از دوران دبیرستان باهاشن
□خب معلومه پسرم دوستای خوبی داره
*شما از یونگی خبر دارید ؟
□درواقع من برای همین خواستم شمارو ببینم اتفاقی افتاد ک همن یونگیو از خونه بیرون کردم و الان چندوقته که هیچ خبری تزش نیست
×راستش با ما ام دعواش شد و ماام ازش خبری نداریم
₩چرا دعواتون شد ؟
×اون روز که شما یونگیو دیدید قبلش من با یونگی داشتم حرف میزدم که یونگی درست تلفنشو قطع نکرد و من حرفاتونو شنیدم ... یونگی همیشه به ما گفت پدرش مرده اما ما حقیقتو فهمیدیم و دعوامون شد
*همینطور یه شایعه پخش شده بود که ما یونگیو مقصر کردیم حتما طبقه اون شایعات یونگی یه دروغه دیگه ام به ما گفته
□من از اون شایعات خبر دارم و اینکه دلیل اینکه یونگی چیزی به شما نگفته منم ... من از بچگی مجبورش کردم به همه دروغ بگه
سانگ هی تمامه حقیقت و اتفاقاتی که تابه حال افتاده بودو برای بچه ها تعریف کرد و جیمین شروع به گریه کرده بود
×اون انقدر اذیت شده بود و ما ام بیشتر آزارش دادیم .. فین
•حالا یونگیو چطور پیدا کنیم
₩من هرجایی که ممکن بود بررو گشتم
*ما ام همینطور
○بازم باید بگردیم اگر بلایی سرش اومده باشه چی ؟
□لطفا هرجایی که ممکنه یونگی رفته باشرو بگردید

Eternal Love (Complete)Where stories live. Discover now